امروز جمعه 02 آذر 1403 http://aghaghia.cloob24.com
0

معنی حکایت اندرز پدر فارسی هفتم

- حکایت: اندرز پدر

یاد دارم که در ایّام طفولیّت متعبّد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمه اللّه علیه، نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه اى گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نم دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتى، به از آن که در پوستین خلق افتی.
#گلستان_سعدی

- معنی :
یادم هست که در دوران کودکی شب ها بر می خاستم و به عبادت می پرداختم. یک شب در حضور پدرم (که رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و مشغول خواندن قرآن و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتی یک نفر از خواب بیدار نمی شود تا نماز صبح بخواند. آنچنان در خواب غفلت و بی خبری از یاد خدا فرو رفته اند که انگار در خواب نیستند بلکه مرده اند.
پدر گفت: فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر از آن بود که از مردم غیبت می کردی.

معنی کلمات حکایت درس اندرز پدر

- ایام: روزها

- طفولیت: خردسالی

- متعب‍د: عبادت کننده

- دیده: چشم

- گویی: انگار

- مصحف: کتاب اسمانی/قران

- طایفه: گروه

- رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند

- دو گانه: نماز صبح

- به: بهتر

- بگزارد: به جای اورد

- در پوستین خلق افتادن کنایه از غیبت کردن است

- سر بر نمی دارد: کنایه از بیدار نمی شود