حکایت اندرز پدر صفحه 17 حکایت دعای مادر فارسی هفتم
حکایت اندرز پدر از گلستان سعدی است. این حکایت، زشتی عیب جویی از دیگران و غیبت کردن را بیان می کند.
معنی حکایت اندرز پدر
به یادم میآید که در زمان کودکی بسیار عبادت میکردم و شبها برای عبادت و نماز بیدار میماندم. شبی پیش پدرم (رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم در حالی که تمام شب بیدار بودم و قرآن میخواندم و گروهی هم در اطراف ما خواب بودند.
به پدرم گفتم: یکی از اینها بیدار نمیشود که نماز صبح بخواند، آنچنان در خواب غفلت فرو رفتهاند که انگار مردهاند! پدرم گفت: عزیز پدر! تو هم اگر بخوابی، بهتر از این است که غیبت دیگران را بکنی.
نتیجه
خوابیدن و عبادت نکردن بهتر از بیدار ماندن و بدگویی از مردم است. زیرا بدگویی گناه بزرگی است اما در شب عبادت نکردن گناه محسوب نمی شود.
معنی کلمات
- ایام: روزها
- طفولیت: خردسالی
- متعبد: عبادت کننده
- دیده: چشم
- گویی: انگار
- مصحف: کتاب آسمانی؛ قران
- طایفه: گروه
- رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند
- دو گانه: نماز صبح
- بگزارد: به جای آورد. بخواند.
- بِه: بهتر
آرایه های ادبی
- در پوستین خلق افتادن: کنایه از غیبت کردن است
- سر بر نمیدارد: کنایه از بیدار نمی شود.
- گویی نخفته اند که مرده اند: تشبیه خوابیدن به مردن
نکات دستوری
- جان پدر: منادا (بدون حرف ندا)
تعداد مفعول های حکایت: 3 مفعول
- دیده (را) بر هم نبسته
- مصحف عزیز (را) بر کنار گرفته
- دوگانه ای (را) بگزارد.
نکته: «را» در جمله «پدر را گفتم» به معنای حرف اضافه «به» آمده است = به پدر گفتم...
حکایت دعای مادر
حکایت دعای مادر، منبع اصلی آن کتاب بستان العارفین و تحفه المریدین است.
معنی حکایت دعای مادر فارسی هفتم
از بایزید بسطامی -که رحمت خدا بر او باد- پرسیدند که تو قبل از این که به این مقام و مرتبه برسی چگونه فردی بودی وچگونه به این راه هدایت شدی؟
گفت: من ده سال داشتم و شب ها مشغول عبادت بودم.
یک شب مادرم از من درخواست کرد که چون امشب سرد است نزد من بخواب.
سرپیچی از درخواست مادرم برایم سخت بود.بنابراین قبول کردم.
آن شب اصلا خوابم نبرد و نتوانستم نماز شب به جا آورم.
یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم در زیر سرش بود تا راحت بخوابد.
آن شب هزار بار سوره توحید را خوانده بودم.
آن دستی که زیر سر مادرم بود بی حرکت مانده بود و خون در آن جریان نداشت.
گفتم ای بدن به خاطر خداوند و خشنودی او رنج و سختی امشب را تحمل کن.
وقتی مادرم از خواب برخاست و مرا در آن وضع دید برایم دعا کرد وگفت:خدایا تو هم از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبه اش را در ردیف مرتبه بزرگان و عارفان قرار بده.
دعای مادرم درباره من پذیرفته شد و مرا به این درجه و جایگاه رساند.
معنی لغات
- بخسب: بخواب
- باز ماندن: محروم شدن
- درجت: درجه /رتبه
- اولیا: جمع ولی /دوستان خدا
- مستجاب: پذیرفته شده /اجابت شده
رحمه اللّه علیه: رحمت خدا بر او باد.
منبع این حکایت یعنی کتاب بستان العارفین و تحفه المریدین رساله دوم از مجموعه دو رساله منتخب رونق المجالس و بستان العارفین است و رساله ای است بی آغاز و انجام و حاوی حکایت های مربوط به افرادی مانند بایزید بسطامی و.... است.
آرایه های ادبی:
- کار: کنایه از راه و طریقت عرفانی
- از عبادت خوابم نمیبرد: از (شدت شوق و انجام) عبادت، در این جمله محذوف است و باعث اغراق بیشتر در جمله شده است.
- بازماندن: کنایه از «ازکار ماندن، متوقف شدن»
- «دست» در سطر سوم: آرایه تکرار
- دست و سر: تناسب
- ای تن...: شخصیت بخشی
- جای: کنایه از جایگاه و مقام
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 21 مهر 1402 (04:11)
- گزارش تخلف مطلب