معرفی کتاب مامان و معنی زندگی
دکتر اروین یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، نویسندهی رمان وقتی نیچه گریست و درسنامهی معتبر رواندرمانی اگزیستانسیال، این بار نیز شخصیتهایی بهیادماندنی را به ما معرفی میکند.
در نقبی که به رؤیاها و افکارش زده، به پائولا میرسیم که معرف یالوم به مرگ است و به استراقسمع میرنا که معنایی جدید به رازداری میبخشد؛ به ماگنولیا برمیخوریم که یالوم در تکاپوست تا از غم برهاندش و همزمان آرزو دارد غصههای دل خود را بر دامان فراخش بریزد و به مامان بدقلقی که از یک سو با مهر مادری و از سوی دیگر با مخالفت و عدم تأیید، پسرش را بیچاره و نفسبُر کرده است.
این کتاب شگفتیهای موجود در قلب رابطهی درمانی را میکاود و رویارویی نویسنده و بیمارانش را با ژرفترین چالشهای زندگی آشکار میسازد.
در داستان مامان و معنی زندگی، وابستگی فرزندی را به مادر متوفی او نشان می دهد. مادر ی که در زمان حیاتش نه تنها پسرش به او افتخار نمی کرد بلکه باعث خجالت او می شد و به قول پسر، سال ها در خصومتی مداوم با او زندگی می کرد و عجیب این که، حالا بعد از مرگ مادر، در رویایی که 10 سال بعد از مرگ او می بیند تأیید و نظر مادرش را در مورد خود می خواهد... بعد از رویا از خود می پرسد آیا ممکن است من تمام عمرم در پی تأیید مادرم بوده باشم؟
یالوم به این نتیجه می رسد که کودکانی که در خانواده های ناکارآمد رشد می کنند، اغلب به سختی از آنها جدا می شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می گیرند. اصلاً مگر یکی از وظایف والدین قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟
یالوم در این داستان کوتاه به خوبی نشان می دهد که همه در پشت داستان به ظاهر خشک و خشنشان واقعیتهایی به وسعت یک عمر دارند که اگر بدون قضاوت بررسی شوند مشکلات اطرافیان هم با آنها حل می شود.
پسر داستان که حالا مرد بالغی است بعد از مرور بدون قضاوت زندگی خود و مادرش، تازه مادر و علت رفتارهای او را درک می کند. به او می گوید: " مامان ما باید از هم جدا بشیم، ما نباید همدیگر رو به زنجیر بکشیم... در اصل هر آدمی تو دنیا تنهاست و باید با این مسئله روبه رو بشه چون به صلاح خودشه و انسان شدن این جوریه... استقلال یافتنه! "
خلاصه داستانها:
داستان اول: مامان و معنی زندگی
این داستان ماجرای ارتباط یک روان درمان گر با مادر خود و چالش هایی است که در این ارتباط دارد و در واقع بیانگر تاثیر ارتباط مادر و فرزند در رشد شخصیت افراد است.
داستان دوم: همنشینی با پائولا
در طول این داستان نویسنده به گروه درمانی افرادی می پردازد که از بیماری های لاعلاج جسمی رنج میبرند و به نوعی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. و نشان دهنده رویکرد متفاوت هر یک از بیماران با مرگ است. و در این میان پائولا نه تنها مرگ را یک غایت تلخ نمی داند بلکه آن را نردبانی برای تعالی میشمارد.
داستان سوم: تسکین از نوع جنوبی
این داستان قسمتی از یک گروه درمانی با بیماران سخت روانی در یک بیمارستان را روایت می کند، که هر یک از مشکلی حاد رنج می برند و در عین بی میلی فرایند درمان را دنبال می کنند و لی در ادامه به به نقطه های روشنی در درمان می رسند.
داستان چهارم:هفت داستان پیشرفته در درمان سوگ
این داستان ماجرای زنی است به نام ایرن که تلاش می کند با مرگ برادر، همسر و فرزندانش کنار بیاید و در روال داستان هفت مرحله درمان سوگ نیز توضیح داده می شود.
داستان پنجم: رویارویی دو جانبه
«رویارویی دو جانبه»، داستان روان درمانگری است که جلسات درمان را برای مراجعش ضبط کرده تا او در راه آمدن به مطبش به آن گوش دهد. همچنین درمانگر در پایان هرجلسه روی کاستی دیگر احساسات واقعی اش را نسبت به مراجعش، جهت شرکت در یک جلسه حرفه ای برای همکارانش ضبط می کند. در یک جلسه به طور اتفاقی این دو پشت سر هم روی نوار مراجع ضبط می شود و او به احساسات واقعی درمانگر نسبت به خود پی می برد و ادامه ماجرا…
داستان ششم: طلسم گربه مجار
این داستان تخیلی، درباره توهمات دختری است که تصور می کند در خانواده اش ازدواج او و نسل های قبل از او با فرد مورد علاقه شان، توسط گربه ای طلسم شده و درمانگر طی جلسات مختلف در پی حل این مشکل است.
گزیدهای از کتاب:
ادامه داد: ”پس مرتبا خودش را تکرار میکند؟ ناله میزند؟ درخواستهای غیرممکن از تو دارد؟ ازت انتقاد میکند و مثل یک بیمار خوب و حقشناس رفتار نمیکند؟ خدای من، جوان، تو فقط چهار ماه است که داری او را میبینی! چقدر شده – روی هم پانزده یا شانزده جلسه؟ میدانی، من همین حالا مریضی دارم که همهی سال اول – ملاقات چهار بار در هفته، یعنی دویست ساعت – خودش را تکرار کرد. بارها همان افسوسها، همان اشتیاق برای داشتن والدین متفاوت، دوستان متفاوت، چهرهی متفاوت، اندام متفاوت، چسبیدن به چیزهایی که ممکن نیست. ولی عاقبت از گوش دادن به خودش و چرخهی تکراریاش خسته شد. خودش به این نتیجه رسید که نه تنها جلسات روانکاوی، بلکهی همهی زندگیاش را دارد تلف میکند. تو نمیتوانی حقیقت را به چهرهی مریضت پرتاب کنی: تنها حقیقت راستین، حقیقتی است که خودمان کشفش کنیم... توجه بیطرفانه، این چیزی است که باید به بیمار پیشکش کنی، مرد جوان، توجه بیطرفانه؛ این کلمات به اندازهی همان زمانی که فروید اولبار به کارشان برد، صحیحند. این چیزی است که احتیاج داریم: توجه به کلمات بیمار بدون پیشداوری، بدون جهتگیری و بدون واکنشهای شخصیای که دیدمان را محدود میکند. این قلب و روح کار خطیر روانکاوی است. اگر آن را حذف کنی، همهی کار زیرورو میشود.”
درباره اروین د یالوم:
اروین یالوم در 13 ژوئن 1931، در شهر واشنگتن دیسی از والدینی به دنیا آمد که از مرز روسیه و لهستان مهاجرت کرده بودند. نخستین نوشتههای او، مقالاتی علمی بود که در ژورنالهای علمی منتشر شد. کتاب نخست او، «نظریه و عمل در رواندرمانی گروهی»، به طور گستردهای در درمانگران مخاطب یافت (هفتصدهزار نسخه) و به دوازده زبان ترجمه شد. نوشتههای مشهور دیگر او عبارت است از «رواندرمانی وجودی» و «رواندرمانی گروهی بالینی.» اما بعد از این چند اثر تخصصی، به منظور آموزش جنبههای مختلف درمان وجودی، به زبانی ادبی گرایش پیدا کرد و کتابهای زیر را به صورت داستان نوشت: «جلاد عشق»، «وقتی نیچه گریست»، «خوابیدن روی نیمکت»، «مامان و معنی زندگی» که همگی آمیزهای از داستانهای واقعی و تخیلی در مورد رواندرمانی هستند.
«اروین یالوم باز هم مبهوتمان کرده است. سرزندگی، فصاحت، خرد، شجاعت و توان گوش دادن و آموختنی که از این کتاب میتراود، آن را ماندگار میسازد.»
دکتر لستون هاونز (استاد روانپزشکی دانشکدهی پزشکی هاروارد و بیمارستان کمبریج)
«یالوم بر خلاف بیشتر رواندرمانگران، میتواند قصه بگوید و چنان خوب از عهدهی این کار برآید که بهراحتی فراموش کنی آنچه میخوانی، چکیدهی هفتهها، ماهها و حتی سالها کار ِرواندرمانی است.... و یالوم صراحت و سبکوسیاقی رشکانگیز در این کار دارد.»
ضمیمهی ادبی تایمز (لندن)
- لینک منبع
تاریخ: پنجشنبه , 03 بهمن 1398 (17:04)
- گزارش تخلف مطلب