واشکافی حکایت «درخت علم»
شیخ خندید و بگفتش ای سلیم (منادا) این درخت علم باشد ای علیم (منادا) تعداد جمله: 5 تا
معنی: شیخ به او خندید و گفت: ای انسان ساده دل (احمق) این درختی که گفتم درخت علم و دانش است.واژه: شیخ: پیرمرد، مرد بزرگوار، عالم
سلیم: سالم، بی عیب، کنایه از آدم ساده لوح و نادان
علیم: دانا، آگاه
آرایه: تشبیه علم و دانش به درخت
تو به صورت رفته ای ای بی خبر (منادا) زان ز شاخ معنی ای بی بار و بر (هستی) تعداد جمله: 3 تا
معنی: ای انسان بی خبر، تو فقط به ظاهر کلام من توجه کرده ای به همین خاطر از شاخه ی معنی، بهره ای نبرده ای.واژه: صورت: ظاهر
معنی: باطن
بار و بر: میوه و ثمر
آرایه: تشبیه معنی و باطن کلام به شاخه و تضاد یا طباق بین کلمه های صورت و معنی
گه درختش نام شد گاه آفتاب (نام شد) گاه بحرش نام شد، گاهی سحاب (نام شد) تعداد جمله: 4 تا
آرایه: تناسب بین کلمه های درخت، آفتاب، بحر و سحابمعنی: علم و دانش را گاهی به درخت، آفتاب، دریا و ابر تشبیه می کنند و به این نام ها می خوانند.
واژه ها: بحر: دریا
سحاب: ابر
واژه ها: بحر: دریا
سحاب: ابر
تشبیه پوشیده و پنهان علم و دانش به درخت، آفتاب، بحر و سحاب
آن یکی کش صد هزار آثار خاست کم ترین آثار او عمر بقاست تعداد جمله: 2 تا
معنی: آن علم و دانشی که صد هزار اثر و سود دارد و کم ترین اثرش عمر جاودانه است.واژه: کش: که از آن
خاست: برخاست، بلند شد.
بقا: جاودانی
صدهزار: عدد فراوانی و کثرت
آرایه: تضاد یا طباق بین کلمه های صدهزار و کم ترین
نهاد: صدهزار آثار، کم ترین آثار
- لینک منبع
تاریخ: سه شنبه , 23 شهریور 1400 (22:15)
- گزارش تخلف مطلب