امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://aghaghia.cloob24.com
0

معنی لغات - جملات - آرایه ها ی ادبی و دانش زبانی درس 

آرشی دیگر 

جنگ جنگی نابرابر بود ( نابرابر=ناعادلانه)

جنگ جنگی فوقِ باور بود  (غیرقابل باوربود) (تکرار چهارگانه­  ی جنگ: آرایه­  ی تکرار)کیسه­ های خاکی و خونیخطّ مرزی را جدا می­کرد.  (واج آرایی در تکرار حرف«خ»)

دشمن بد عهد بی­ انصاف (بد عهد =پیمان شکن)

با هجوم بی­ امان خود  (باحمله پی درپی خود)

مرزها را جابه­ جا می­کرد  (کشورر ا  مورد  تجاوز  قرارداد)

از میان آتش و باروت (باروت =گلوله) (آتش و باروت: آرایه­ ی تناسب(مراعات نظیر)می­ وزید از هر طرف، هرجاتیرهای وحشی و سرکش (تیرهای سریع ورهاشده پرتاب می شد)(وحشی و سرکش:آرایه­ ی تناسب (مراعات نظیر)

موشک و خمپاره و ترکش (تیر و موشک و خمپاره و ترکش: مراعات نظیر)آن طرف، نصف جهان با تانک های آتشین در راه(نیمی ازقدرت جهانی مجهز،به پیش می آمدند)این طرف، ایرانیان تنها  (رزمندگان اسلام تنها و دست خالی بودند.)این طرف، تنها سلاح جنگ، ایمان بود (مبالغه)

* خانه های خاک و خون خورده / مهد شیران و دلیران بود / شهر خونین،شهرخرّمشهر /در غروب آفتاب خویش / چشم در چشم افق می‌دوخت /در دهان تانک‌هامی‌سوخت.

معنی: خانه های آلوده به خاک و خون، جایگاه رزمندگان شجاع بود. شهرخرّمشهر که ازخون رزمندگان رنگین شده بود، در آخرین لحظات عمر خود(نابودی خود)به آسمان نگاه می‌کردو در میان آتش تانک‌ها می‌سوخت.

لغت:مهد: جایگاه، گهواره / دلیران: شجاعان / افق: کرانه‌ی آسمان

آرایه‌ها: چشم دوختن خرمشهر: تشخیص / غروب آفتاب خویش: کنایهاز نابودی و به پایان رسیدن عمر/ چشم دوختن: کنایه از خیره نگاه کردن /دهان تانک: تشخیص / چشم افق:تشخیص.

نکته‌ی دستوری:خون خورده: صفت مشتق – مرکّب / خونین:صفت مشتق

* شهر، از آن سوی سنگرها / شیر مردان را صدا می‌زد: / «آی، ای مردان نام آور /ای همیشه نامتان پیروز / بی گمان امروز / فصلی از تکرار تاریخ است / گر بمانددشمن،از هر سو / خانه هامان تنگ خواهد شد / ناممان در دفتر تاریخ / کوچکو کم رنگ خواهد شد.»

معنی:   شهر از آن طرف سنگرها، رزمندگان شجاع را فریاد می‌زد: «ای مردانمشهوری که همیشه نامتان پیروز و سرافراز است. یقیناً، امروز، بخشی از تاریخ،در حال تکرار شدن است.اگر دشمن در هر قسمت از سرزمین ما بماند،خانه و سرزمین ما، محدود می‌شود و نام ما در تاریخ،بی اعتبار و محوخواهد شد.» لغت:نام آور: نامدار، مشهور / بی گمان: به درستی،یقیناً / فصلی: بخشی از یک کتاب و نامه

آرایه‌ها: صدا زدن شهر: تشخیص / تکرار «ک» و «گ»: واج آرایی /دفتر تاریخ:اضافه‌ی تشبیهی

نکته دستوری: مردان: منادا / شیر مردان: مرکّب / نام آور: مرکّب /

«ِ تان» (نامتان):مضاف‌الیه / بی گمان: قید مشتق

آی: اصوات (شبه جمله) است.

* خون میان سنگر آزادگان جوشید / مثل یک موج خروشان شد / کودکیاز دامن این موج بیرون جست /از کند آرزوها رست / چشم او در چشمدشمن بود / دست او در دست نارنجک

معنی:ایرانیان آزاده و جوان مرد،در میان سنگرها خشمگین شدند و مثل موج خروشانی به حرکت درآمد.کودکی از میان موج رزمندگان بیرون آمد و از دام آرزوهای مادّی خود، رها شد در حالی که نارنجک دردست داشت در چشمان دشمن خیره شد.

لغت:جست: پرید / کمند:طناب / رست: رها شد.

آرایه‌ها: جوشیدن خون: کنایه از خشمگین شد / مثل یک موج: تشبیه /

موج: استعاره از رزمندگان /کمند آرزوها: اضافه تشبیهی (آرزوها: مشبّه و کمند: مشبّه به) / دست نارنجک: تشخیص / تکرار دست و چشم: تکرار

نکته دستوری:خروشان و نارنجک: مشتق (نارنج + َ ک)

* جنگ، جنگی نابرابر بود / جنگ، جنگی فوق باور بود / کودک تنها، به روی خاکریز آمد / صد هزاران چشم،قاب عکس کودک ما شد / خطّ دشمن،گیج و سرگردان / چشم‌ها از این و آن پرسان: / «کیست این کودک؟/

او چه می‌خواهد از این میدان!؟

/ صحنه‌ی جانبازی است این جا!؟ / یا زمین بازی است این جا»!؟

معنی: جنگ، جنگی ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کودک تنها (=حسین فهمیده)، بالای خاکریز آمد و صدهاهزار نفر او را نگاه می‌کردند. سپاه دشمن مات و سرگشته بود و با یک نگاه از هم دیگر می‌پرسیدند که این کودک،کیست؟ و در این میدان جنگ، چه می‌خواهد؟ این جا میدان جنگ و فداکاریاست یا زمین بازی کرد؟ لغت:خطّ دشمن: حالت قرار گرفتن دشمنان کهدر یک راستا ایستاده باشند.

آرایه‌ها:چشم: مشبه و قاب عکس: مشبّه به / پرسان بودن چشم‌ها:تشخیص

* دشمنان کور دل، امّا / در دلش خورشید ایمان را نمی‌دیدند / تیغ آتش خیز«دستان» را نمی‌دیدند /در نگاهش خشم و آتش را نمی‌دیدند / بر کمانش تیر«آرش» را نمی‌دیدند / در رگش، خون «سیاوش»را نمی‌دیدند.

معنی: ولی دشمنان گمراه، نور خورشید ایمان و اعتقاد به خدا را در قلبش نمی‌دیدند. آن‌ها شمشیرآتشین او را که مانند شمشیر «دستان»،در دستش بود،نمی‌دیدند؛ و نگاه خشمگین او را که مانندآتشی سوزان بود، نمی دیدند و نارنجک در دستش را که مانند تیرکمان آرش پهلوان بود، نمی‌دیدند؛ونمی‌دیدند که در رگش،خون پهلوان دلیر ایرانی، سیاوش، جاری است.

لغت: کوردل: گمراه / تیغ: شمشیر

آرایه‌ها: دل: مجازاً وجود / خورشید ایمان: اضافه تشبیهی /

دستان، آرش و سیاوش:تلمیح به داستان شاهنامه‌ی فردوسی / کمان و تیر:

مراعات نظیر / خون و رگ:مراعات نظیر

نکته:  واژه‌ی «امّا»، برای رفع توهم از قسمت نخست سخن بهکار می‌رود و به معنی «ولی» است.

* کودک ما بغض خود را خورد / چشم در چشمان دشمن کرد / با صداییصاف و روشن گفت: «آی ای دشمن! / من حسین کوچک ایران زمین هستم/ تانک‌های شومتان را در کمین هستم / مثل کوهی آهنین هستم».

معنی: کودک ما غم و اندوه خود را فرو نشاند و بر خود مسلّط شد و به دشمننگاه کرد (با دشمن رو در رو شد) و با صدایی آشکار و رسا گفت:

«ای دشمن! آگاه باش که من حسین کوچکی از لشکر ایران هستم که مانند

کوهی استوار و محکم در کمین تانک‌های نحس شما هستم تا آن‌ها رانابود کنم». لغت:بغض: گرفتگی و ناراحتی درونی از غصه / روشن: آشکار،واضح، قابل فهم / شوم: نحس، نامبارک

آرایه‌ها: خوردن بغض: کنایه از مسلّط شدن، کنترل کردن /

مثل کوهی آهنین: تشبیه

نکته دستوری:«را» در تانک‌های شومتان را: فک اضافه (در کمین تانک‌های...)

* ناگهان تکبیر، پروا کرد / در میان آتش و باروت غوغا کرد / کودکی از جنسنارنجک /در دهان تانک‌ها افتاد...

معنی:ناگهان، فریاد بلند الله و اکبر در آسمان پیچید و در میان آتش و گلوله،

سر و صدایی برپا کرد.کودکی شجاع که مانند نارنجک بود، به طرف تانک‌هاحمله کرد...

آرایه‌ها:  آتش، باروت، نارنجک و تانک: مراعات نظیر / دهان تانک: تشخیص

* لحظه ای دیگر / از تمام تانک‌ها، تنها / تلّی از خاکستر خاموش / ماند روی

دست‌های دشت /آسمان از شوق، دف می‌زد / شطّ خرّمشهر، کف می‌زد /

شهر یکباره به خویش آمد / چشم اشک آلوده را واکرد / بر فراز گنبدی زیبا /

در سه رنگ جاودان ما /قصه‌ی تکرار آرش را، / باز هم خواند و تماشا کرد.

معنی: چند لحظه دیگر، از بین همه‌ی تانک‌ها، فقط، تپّه ای از خاکستر سردو خاموش  در میان دشت، باقی ماند. آسمان به خاطر شادی و اشتیاق،موسیقی می‌نواخت و رود خرمشهر شادی می‌کرد و شهر یک دفعه بهخودش آمد و چشم گریانش را باز کرد وبر بالای گنبد زیبای مسجدی در پرچم سه

رنگ جاودان ایران، داستان حماسه‌ی آرش قهرمان را دوباره می‌خواندو تماشا می‌کرد.

لغت:  تل: تپّه / شوق: اشتیاق، شادی / دف: یکی از آلات موسیقی دارای

حلقه ای چوبی و پوست نازک که با سر انگشتان نواخته می‌شود. / شطّ: رود

بزرگ که وارد دریا می‌شود / به خویش آمد:متوجّه آزادی و رهایی شد /

فراز: بالا/ سه رنگ:پرچم سه رنگ (سبز، سفید و سرخ) ایران.

آرایه‌ها: دست دشت: تشخیص / دف زدن آسمان و کف زدن شط: تشخیص وکنایه از شادی کردن /شهر: مجازاً مردم شهر

نکاتی در مورد شعر و تاریخ ادبیات درس آرشی دیگر:

قالب شعر: نیمایی

از: محمد گودرزی دهریزی

توجه:

در شعر نیمایی (شعر نو)، قافیه وجود دارد، اما دارای نظم و ترتیب (مانند شعرهای سنتی) نیست. در این بند قافیه‌ها عبارتند از: نابرابر و باور / جدا و جابه‌جا