رابطه ی خوشبختی و سیب زمینی
یکی تو وبلاگش نوشته بود:
میتونی خوشبختی رو تعریف کنی؟!
-هه...مثل اینه که ازم بپرسی میتونی سیب زمینی رو تعریف کنی...!
براش خاطره ی هفته ی گذشته رو نوشتم:
سیب زمینی یعنی با همه ی بچه ها و نوه ها خونه ی مامان برای خونه تکونی جمع باشی،
بعد امیر حسین داد بزنه: «مامان بزگ، علی میگه خسته شدیم، الآن سیب زمینی سرخ
کرده می چسبه؛»
بعد مامان به خاطر نوه هاشو بچه هاش سریع چند تا سیب زمینی پوست بکنه و هی بهش
بگی: مامان پات درد می کنه، ولش کن
حالاعلی یه چیز پروند. بازم تا صب نمی تونی بخوابی.
و مامان سرسختانه جواب بده: چکار داری، بچه هوس کرده.
چند دقیقه بعد... می شینیم دور هم و؛ سس قرمز و سیب زمینی سرخ کرده و دوازده سیزده جفت دست که هر کدوم دوست داره بهره ی
بیشتری از خوشبختی تو تابه ببره.
فکر کنم خوشبختی، یه چی مث همین چیزا باشه.
یعنی یه تابه سیب زمینی رو که آشپزش فقط و فقط مامان باشه، همه دور هم بخوریم.
- لینک منبع
تاریخ: چهارشنبه , 19 مهر 1402 (20:11)
- گزارش تخلف مطلب