امروز شنبه 03 آذر 1403 http://aghaghia.cloob24.com
1
«آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز از جور تبر زار بنالید سپیدار» 2 جمله خبری و پرسشی
آن قصه ← مفعول
شنیدید ← ماضی
که ← حرف ربط
در← حرف اضافه
باغ← متمم
یکی روز← قید زمان
از ← حرف اضافه، تبر متمم
زار ← قید حالت
بنالید ← فعل ماضی
سپیدار ← نهاد
آرایه: تشخیص
«کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار» 2 جمله (کلمه "نه" فعل منفی می شود)

کز (که از) ← حرف اضافه
من ← متمم
دگر ← قید
بیخ و بن،(و) ← حرف عطف
ماند و ← حرف ربط (نه شاخی) (ماند ← فعل حذفی)
تیشه ی هیزم شکن ← ترکیب اضافی
اره نجار ← ترکیب اضافی
از ← حرف اضافه
(تیشه ی هیزم شکن و اره نجار)← متمم
آرایه: تناسب و تشخیص

«گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس کاین موسم حاصل بود و نیست تورا بار» 4 جمله

گفتش ← به او گفت (ش ←متمم)
آهسته← قید
که ← حرف ربط
جرم تو همین بس ← مفعول(فعل حذفی است
که این ← مسندالیه
موسم ← مسند
بود -نیست ← فعل اسنادی یا ربطی درضمن مضارع هستتد
تورا (در اینجا را ← به معنی برای حرف اضافه تو ← متمم
آرایه: تشخیص

«تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار» 2 جمله
تا ← حرف اضافه
شام ← متمم، قید زمان
صدای تبر ← نهاد
از ← حرف اضافه
گوش ← متمم
شد ← فعل اسنادی
توده ← مسند
در ← اضافه
آن باغ ← متمم،قید مکان
سحر ← قید
هیمه ← نهاد
بسیار ← صفت
آرایه: تضاد و کنایه (صدا از گوش افتادن کنایه از قطع شدن صدا)

«دهقان چو تنور خود از این هیمه برافروخت بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار» 3 جمله
دهقان ← نهاد
چو ← در اینجا به معنی وقتی که
تنور خود ← مفعول
از این ← حرف اضافه
هیمه ← مفعول
برافروخت به معنی افسوس، آخ ← فعل پیشوندی (ماضی-سوم شخص مفرد) 3جمله
بگریست ← ماضی
سپیدار ← نهاد
و← حرف ربط
چنین ← قید
دگر بار ← قید
آرایه: تشخیص

«آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار» 3 جمله

آوخ ← اصوات
که ← ربط
شدم ← فعل اسنادی
هیزم ← مسند
و ← ربط
آتشگر گیتی ← نهاد
اندام مرا ← مفعول
سوخت ← به معنی سوزان
چنین ← قید
زآتش ادبار ← حرف اضافه،متمم(اضافه تشبیهی)
آتش ← مشبه به، ادبار ←مشبه
آتشگر ←مشبه به، گیتی ←مشبه
آرایه: تشبیه، تناسب

«خندید برو شعله که از دست که نالی ناچیزی تو کرد بدین گونه تورا خوار» 3جمله
بروشعله ← نهاد
از دست ← اضافه ←متمم
که نالی ← قید پرسشی
ناچیزی تو ← نهاد
تو را (تو مفعول)
خوار (خوار کرد ← (فعل حذفی)
آرایه: تشخیص
فعل می نالی مضارع است

«آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار» 3جمله

آن شاخ ← نهاد
سر بر کشد ←فعل
میوه ←مفعول
فرجام ←قید
به جز ←اضافه
سوختنش ←متمم
است ←فعل اسنادی
سزاوار ←مسند
آرایه: کنایه

«جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان ای میوه فروش هنر این دکه و بازار» 3جمله
میوه انسان ← نهاد
میوه فروش ← منادا
آرایه: تناسب
میوه ی انسان (علم و دانش که نتیجه موفقیت انسان)
دکه وبازار (محل آشکار شدن علم و هنر)

«از گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل کردار نکو کن که نه سودی است ز گفتار» 3 جمله
از ← حرف اضافه
گفته ناکرده ← متمم
چه حاصل ← قید پرسشی
فعل حذفی (شود)
کردار ← صفت
نکو کن ← امری

«آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت روز عمل و مزد بود کار تو دشوار» 2جمله

شب و روز و مه و سالت ← نهاد (در اینحا کلمه "و" عطف)
روز عمل و مزد ← قید
بود ← اسنادی
کار تو ← نهاد
دشوار ← مسند
آرایه: تناسب، تضاد،تلمیح (روز قیامت)
تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه