تعریف جناس
جناس به معنای آوردن کلماتی با تلفظ نزدیک به یکدیگر است.جناس انواع دارد.
الف) جناس تام : کلمات، لفظ یکسان و معنای متفاوتی دارند. مانند: شیر، شیر – گور، گور
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
گور در مصرع اول به معنی گورخر ، و در مصراع دوم به معنی قبر است.
ب) جناس ناقص یا محرّف: اختلاف در حرکت دو کلمه است. گُل، گِل
سرشک گوشه گیران چو دَریابند ، دُر یابند
رُخِ مهر از سحرخیزان نَگردانند اگر دانند
ج) جناس زائد: دراین جناس، یکی از کلمات، یک حرف اضافه داشته باشد. مانند: طاعت، اطاعت / عادل، معادل
*** گاهی ممکن است، حرف اضافه در وسط قرار بگیرد و یا در آخر بیاید. مانند: قامت، قیامت / روا، روان
د) جناس مرکب: جناسی است که از دو کلمه، یکی ساخت بسیط وساده، و دیگری ساخت مرکب دارد.
مانند: کمند و کم اند (کم هستند
ه) جناس مطرّف: درجناس مطرّف، اختلاف در حرف رَوی است. (حرف رَوی: به آخرین حرف اصلی قافیه، حرف رَوی می گویند.) مانند: آزاد، آزار / باد، بام / مقام، مقال
و) جناس خط: دراین نوع جناس، تفاوت در نقطه ی کلمات است. مانند: درست، درشت / سیر، شیر
ز) جناس لفظ: دراین جناس، کلمات باهم در تلفظ یکسان هستند ولی املای متفاوتی دارند. مانند: خار، خوار / قریب، غریب خاست، خواست / فترت (جدایی)، فطرت / فِراق، فَراغ / ارز، ارض، عرض
ح) جناس اشتقاق : دراین جناس ممکن است کلمات هم ریشه باشند مانند: رسول، رسیل، ارسال، که هرسه از رَسَلَ مشتق شده اند.
*** گاهی ممکن است، دو واژه شبیه هم باشند؛ به طوری که فکر کنیم از یک ریشه باشند؛ که به آن جناس شبه اشتقاق می گویند مانند: کمان، کمین از یک ریشه نیستند ولی ما تصور می کنیم که هم ریشه اند.
ط) جناس قلب یا مقلوب : این جناس را کمتر به عنوان جناس مطرح می کنند. اما از توابع جناس است.در این صورت قلب، جا به جا شدن حروف یک کلمه است. مثل : سُبحان ، سَحبان ؛ که دراین مثال حروف «ح» و «ب» جابه جا شده اند.
*** گاهی اوقات، قلب به طور کامل اتفاق می افتد. مانند: راز، زار که دراین مثال کلمه، کاملا وارونه شده است.
و مثال هایی دیگر: درز، زرد / جنگ، گنج / ریش، شیر
به جناس های زیر توجه کنید. آیا می توانید نوع آن را تشخیص دهید؟:
1.نوعروسی چو سرو تر بالان
گشت روزی ز چشم بد نالان (سنایی)
2.خسروی در دشت با یوز و باز
آن دو روبه را ز هم افکند باز (فردوسی)
3.مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست (حافظ)
4.گر مار نه ای، دائم از بهر چرایند
مؤمن زِ تو ناایمن و ترسان زِ تو ترسا (ناصر خسرو)
5.جنّت رقمی زِ رُتبت اوست
تبّت اثری زِ تُربت اوست (خاقانی)
6.دوای دردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
زِ فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند (حافظ)
7.دربند مُدارا کن و دربند میان را
در بند مکن خیره طلب مُلکت دارا (ناصرخسرو)
8.فتنه نامی هزار فتنه درو
فتنه ی شاه و شاه فتنه برو (نظامی)
9. ده روز مهرِگردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا (حافظ)
10.نقطه گه ِ خانه ی رحمت تویی
خانه برِ نقطه ی زحمت تویی (نظامی)
11.غلامی شکستش سر و دست و پای
که باری نگفتمیت ایدر مَپای
12.سروچمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند (حافظ)
13.الهی گردن گردون شود خُرد
که فرزند جهان را جملگی برد (باباطاهر)
14.غم و درد و رنج و محنت همه مستعدّ قتلم
تو بِبُر سر از تن من، ببَر از میانه گویی(فصیح الزمان)
15.گفتم این چیست؟بگو زیر و زِبَر خواهم شد
گفت: می باش چنین زیر و زِبَر هیچ مگوی (مولوی)
16.پدر باپسر یکدیگر راکنار گرفتند و کرده غم از دل کنار
17.روی در رویِ دوست کن بگذار
تا عدو پشت دست می خاید (گلستان)
18.هر که درمان کرد مَر، جان مرا
برد گنج و دُرّ و مرجان مرا (مثنوی مولوی)
19.چشم ها و خشم ها و رَشک ها بر سرش ریزد چو آب از مَشک ها
20.ایا غزالِ سرای و غزل سرای بدیع
بگیر چنگ ، به چنگ اندر و غزل بسرای (رشید وطواط)
21.یادآرید ای مِهان زین مرغِ زار یک صبوحی در میان ِ مَرغزار
22.زِ پیوند ماهی چه گیری کنار
که سَروَت بُوَد پیش و مه در کنار
23. گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آن چه به من گفت استاد (ایرج میرزا)
24. پس مرا منّت از اُستاد بُوَد
که به تعلیم من اُستاد، اِستاد (ایرج میرزا)
25.ای داد ، کس به داغ دل باغ ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست(قیصرامین پور)
26.آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست (قیصرامین پور)
27.«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا»زِ یاد رفت و«چرا» درگلو شکست(قیصرامین پور)
28.صوفی بیا که آینه صافی است جام را
تا بنگری صفای مِیِ لعل فام را (حافظ)