فارسی هفتم : دانشهای ادبی ، قالب قطعه
در ادبیات فارسی یکی از ملاکهای تقسیمبندی شعر ، جایگاه قافیه است ؛ یعنی بنا بر اینکه قافیه چگونه در بیتها به کار رفته است ، قالب شعر تعیین میشود . یکی از قالبهای شعری ، قطعه است .
قطعه ، قالب شعری است که مصراعهای دوم آن با یکدیگر همقافیه هستند .
شاعران ، از قالب « قطعه » ، برای پند و اندرز ، بیان مسائل اخلاقی و اجتماعی
استفاده میکنند .
جایگاه قافیه در قطعه اینگونه است :
................ ............... +
............... ............... +
............... ................ +
............... ................ +
واژههای قافیه را در شعر زیر مشخص میکنیم :
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: این پیراهن است افسار نیست
گفت: مستی زان سبب افتان وخیزان می روی
گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت: می باید ترا تا خانهی قاضی برم
گفت: رو صبح آی قاضی نیمهشب بیدارنیست
گفت: نزدیک است والی راسرای آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه ی خمار نیست
گفت: تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هوشیار مردم مست را
گفت: هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
ردیف : نیست
قافیه : افسار ، هموار ، بیدار ، خمار ، بدکار ، دینار ، تار ، عار ، بسیار ، هشیار
میبینید که همهی واژههای قافیه در پایان مصراع دوم هر بیت قرار دارند ، پس این شعر در قالب قطعه سروده شده است .
گـر خـردمنـد از اوبـاش جـفــایــی بـیـنــد
تا دلِ خـویش نیازارد و درهــم نشود
سنگ بی قیمت اگر کاسه ی زرین شکند
قیمــتِ سنگ نیفزاید و زر کم نـشود
ردیف : نشود
قافیه : درهم ، کم
واژههای قافیه در پایان مصراعهای دوم به کار رفتهاند ، پس این شعر در قالب قطعه سروده شده است .
دشـــــمن اگـر دوست شــود چند بار
صاحب عـقلش نشمارد به دوست
مارهمان است بـه سیرت که هست
ورچـه به صورت بدرآید ز پوست
ردیف : -
قافیه : دوست ، پوست
واژههای قافیه در پایان مصراعهای دوم به کار رفتهاند ، پس این شعر در قالب قطعه سروده شده است .
در هر یک از این شعرها ، تنها مصراعهای دوم ، با یکدیگر همقافیه هستند و
از نظر قافیه ، شما ارتباطی میان مصراعهای اول و دوم نمیبینید .
حالا بگویید ، کدام یک از شعرهای زیر در قالب قطعه سروده شدهاند ؟
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق از سر هر کوی و بام خاست
پرسید ز آن میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر سر تاج پادشاست ؟
آن یک جواب داد:چه دانیم ما که چیست!
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که دِه خَرَد و مُلک ، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد ، گداست
بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان، سخن از راستی چه سود؟
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست ؟
پروین اعتصامی
دوست مشمار آنکه در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
سعدی
تندخو آتشی بود که به قهر
چون برافروخت،خشک و تر سوزد
گرچه سوزد ترا به خشم ، ولی
خویش را از تو بیشتر سوزد
جلال الدین همایی
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآنکه از گرگش خورد هردم شکست
گرچه انسان می نماید گرگ هست
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب ؟
فریدون مشیری
نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست
پرسید از چنار که توچند روزهای؟
گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سیست
خندید پس بدو که من از تو به بیست روز
برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟
او را چنارگفت که امروز ای کدو
باتو مراهنوز نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
انوری
خلید خار درشتی به پای طفلی خرد
به هم برآمد و از پویه بازماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست
هنوز نيک و بد زندگی به دفتر عمر
نخواندهای وبه چشمتو راهوچاه يکیست
ز پای، چون تو در افتاده اند بس طفلان
نيوفتاده درين سنگلاخ عبرت، کيست
نديده زحمت رفتار، ره نياموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چيست
دلیکه سخت ز هرغم تپيد شاد نماند
ک سی که زود دل آزرده گشت دير نزيست
ز عهد کودکی، آماده بزرگی شو
حجاب ضعف چو ازهمگسست، عزم قویست
بهچشم آنکه دراين دشت چشمروشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، يا بيست
چوزخم کارگرآمد چهسر چهسينه چهپای
چوسالعمر تبهشد چهيک چهصد چهدويست
هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بايست
پروین اعتصامی
پاسخ :
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق از سر هر کوی و بام خاست
پرسید ز آن میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر سر تاج پادشاست ؟
آن یک جواب داد:چه دانیم ما که چیست!
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که دِه خَرَد و مُلک ، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد ، گداست
بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان، سخن از راستی چه سود؟
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست ؟
پروین اعتصامی
قافیه : خاست ، پادشاست ، گرانبهاست ، شماست ، آشناست ، گداست ، کجاست ، راست
تنها مصراعهای دوم با یکدیگر همقافیهاند . پس قالب این شعر ، قطعه است .
دوست مشمار آنکه در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
سعدی
تنها مصراعهای دوم با یکدیگر همقافیهاند . پس قالب این شعر ، قطعه است .
تندخو آتشی بود که به قهر
چون برافروخت،خشک و تر سوزد
گرچه سوزد ترا به خشم ، ولی
خویش را از تو بیشتر سوزد
جلال الدین همایی
ردیف : سوزد
قافیه : تر ، بیشتر
تنها مصراعهای دوم با یکدیگر همقافیهاند . پس قالب این شعر ، قطعه است .
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآنکه از گرگش خورد هردم شکست
گرچه انسان می نماید گرگ هست
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرماند
گرگ هاشان آشنایان هماند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب ؟
فریدون مشیری
در این شعر هر بیت برای خود قافیهی جداگانه دارد ؛ یعنی مصراع اول و دوم هر بیت با یکدیگر همقافیهاند و بیتها از نظر قافیه ارتباطی با هم ندارند . پس قالب این شعر « دوگانی » یا « مثنوی » است و قطعه نیست .
نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست
پرسید از چنار که توچند روزهای؟
گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سیست
خندید پس بدو که من از تو به بیست روز
برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟
او را چنارگفت که امروز ای کدو
باتو مراهنوز نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
انوری
قافیه : بیست ، سیست ( سی است ) ، چیست ، داوریست ، کیست
در این شعر ، تنها مصراعهای دوم با یکدیگر همقافیهاند . پس قالب آن ، قطعه است .
خلید خار درشتی به پای طفلی خرد
به هم برآمد و از پویه بازماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست
هنوز نيک و بد زندگی به دفتر عمر
نخواندهای وبه چشمتو راهوچاه يکیست
ز پای، چون تو در افتاده اند بس طفلان
نيوفتاده درين سنگلاخ عبرت، کيست
نديده زحمت رفتار، ره نياموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چيست
دلیکه سخت ز هرغم تپيد شاد نماند
کسی که زود دل آزرده گشت دير نزيست
ز عهد کودکی، آماده بزرگی شو
حجاب ضعف چو ازهمگسست، عزم قویست
بهچشم آنکه دراين دشت چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، يا بيست
چوزخم کارگرآمد چهسر چهسينه چهپای
چوسالعمر تبهشد چهيک چهصد چهدويست
هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بايست
پروین اعتصامی
قافیه : گریست ، نیست ، یکیست ، کیست ، چیست ، نزیست ، قویست ، بیست ، دویست ، بایست
همانطور که دیدید ، تنها مصراعهای دوم با یکدیگر همقافیهاند . پس قالب این شعر ، قطعه است .