فارسی هشتم درس 12 ادبیات انقلاب
فارسی هشتم : درس 12 ، ادبیات انقلاب
ادبیات انقلاب :
ادبیات انقلاب ، انقلاب ادبیات :
مقصود از ادبیات ، همه ی آثار نظم و نثری است که آیینه ی
فرهنگ و اندیشه ی یک جامعه است :
تشبیه : همه ی آثار نظم و نثر ، مشبه – آیینه ، مشبه به –
مراعات نظیر : شاهنامه ، گلستان ، مثنوی
کلید شناخت هر ملتی ، ادبیات آن ملت است :
تشبیه : ادبیات ، مشبه – کلید ، مشبه به
ادبیات انقلاب ، آیینه ی انقلاب است و گنجینه ای است که
آرمان های انقلاب اسلامی را در خود جای داده است :
تشبیه : ادبیات ، مشبه ( برای دو مشبه به ) – آیینه و
گنجینه ، مشبه به –
دانش های ادبی :
کنایه : واژه یا عبارتی است که دو مفهوم دور و نزدیک دارد،
ولی آنچه مورد نظر ماست ، مفهوم دور آن است .
مثلا وقتی می گوییم :
از گفته ی او مپیچ سر را ؛ پیچیدن سر از سویی به سوی
دیگر ، معنی نزدیک این عبارت است ، اما در واقع منظور
اصلی ما از به کار بردن این عبارت این معنی نزدیک
نیست ، یعنی نمی خواهیم بگوییم وقتی پدرت سخنی
می گوید ، تو گردنت را ورزش بده و سرت را از ای سو به
سوی دیگر بپیچان ، بلکه منظور این است که با قهر و
ناراحتی از پدرت روی بر نگردان و « از گفته ی او
سرپیچی نکن . »
یا زمانی که می گوییم :
یکی را به سر برنهد تاج بخت ؛ منحصراً بودن تاج روی
سر مورد نظر نیست ، بلکه نتیجه ای که تاج بر سر نهادن
دارد که همان « سلطنت و پادشاهی و دست یافتن به
جاه و مقامی بالاست » ، مورد نظر است .
و یا در مصراع :
در زمان انداخت شمشیر آن علی ، منظور از شمشیر
بر زمین انداختن ، در یک مفهوم ، همان معنی ظاهری
این عبارت است ، اما منظور مولوی از بیان این عبارت این
است که حضرت علی ( ع ) در میان جنگ ، با انداختن
شمشیر برای دقایقی ، « جنگ را رها کرد . »
همچنین در این شعر ، در این مصراع می خوانیم :
گفت : بر من تیغ تیز افراشتی ؛ تیغ تیز افراشتی ، در
ظاهر یعنی بالا بردن شمشیر تیز ؛ اما چرا باید حضرت
علی ( ع ) شمشیر خود را بالا ببرد ؟ آیا می خواهد
شمشیر تیز خود را به حریف نشان دهد ؟ نه ؛ در میان
جنگ که دشمن ، در کمین کوچکترین فرصت برای زخم
زدن به طرف مقابل است ، بالا بردن شمشیر به قصد
نشان دادن آن معنایی ندارد . بلکه منظور از بالا بردن
شمشیر ، « نشانه گرفتن دشمن و قصد کشتن
اوست » .
نمونه ای از کنایه ها در کتاب شما :
1 - یکی را به خاک اندر آرد ز تخت :
معنی نزدیک : یکی را از روی تخت روی خاک انداخت .
معنی دور : مقام بالای یکی را از او گرفت و او را کوچک
و حقیر کرد .
2- خداوند بخشنده دستگیر :
معنی نزدیک : کسی که دستی را می گیرد .
معنی دور : کسی که به دیگران کمک می کند .
3 - پایه های برجش از عاج و بلور :
معنی نزدیک : جنس پایه های برجی که ساخته است از
عاج فیل و شیشه است .
معنی دور : برج و باروی باشکوهی دارد .
4- در غزا بر پهلوانی دست یافت :
معنی نزدیک : دستش به پهلوانی رسید .
معنی دور : با پهلوانی روبه رو شد .
5 - سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
معنی نزدیک : سر گلبرگ های غنچه ، به هم نزدیک
بود .
معنی دور : گلبرگ های غنچه ، جمع بود .
6 - ناچار گردیده است که در برابر بزرگی این دو سر
فرود آورد .
معنی نزدیک : سر را پایین آورد .
معنی دور : فروتنی کرد . تسلیم شد .
7 - نگاهی کن که رو آرم به سویت :
الف ب
الف - معنی نزدیک : به من نگاه کن .
معنی دور : به من توجه کن .
ب - معنی نزدیک : صورتم را به طرف تو می کنم .
معنی دور : به سوی تو می آیم .
8 - رهی بنما که جا گیرم به کویت
الف ب
الف – معنی نزدیک : راهی را نشان بده .
معنی دور : هدایت کن .
ب – معنی نزدیک : در کوچه ی تو جایی داشته باشم .
معنی دور : پیش تو باشم .
9 - این ، باری است که بر دوش تو نهاده شده است :
معنی نزدیک : روی شانه های تو گذاشته شده است .
معنی دور : وظیفه ی توست . به عهده ی توست .
10 - ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است .
معنی نزدیک : هر وقت بخواهی ماهیگیری کنی ماهی
تازه ای نصیبت خواهد شد .
معنی دور : هر وقت بخواهی می توانی اقدام به کار
کنی و فرصت داری .
11 - چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی :
معنی نزدیک : بغض ها در گلو ته نشین شد .
معنی دور : مدت طولانی به انتظارت ماندیم . ( چون
برای رسوب شدن گل و لای ، مدت زمان
طولانی نیاز است .
12 - با لب خشک و دل سوخته و دیده ی تر
الف ب ج
الف - معنی نزدیک : لب خشکیده است :
معنی دور : در حال تشنگی
ب - معنی نزدیک : دل ، سوخته است .
معنی دور : او ، داغدیده است .
ج - معنی نزدیک : چشم ها خیس است .
معنی دور : گریه کرده است .
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 15 مهر 1402 (11:02)
- گزارش تخلف مطلب