معنی شعرهای فارسی هفتم
1. ای خدایی که نام تو بهترین نام برای شروع کارهاست. بدون نام تو کتاب را نمی گشایم.
2. ای خدایی که همدم جانم است. جز نام تو بر زبانم نیست.
3. ای خدایی که گشاینده ی مشکلات تمام موجودات هستی. نام تو کلیدی هست که تمام کارهای فروبسته را باز می کند.
4. ای خدایی که آفریننده جهان هستی. و کسی را قدرت آن نیست که در برابر تو قدرت نمایی کند.
5. ای خدایی که قصه ی نگفته (نشان داده نشده) می دانی. و از نامه نانوشته نشده خبر داری.
6. ای خدا به لطف و عنایت خود مرا. به جایی که دوست داری برسان.
7. خدایا مرا از خودخواهی نجات بده. و با نور خودت آشنا کن.
نظامی گنجوی
.......................................................................................................
زنگ آفرینش
1. صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.
2. بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.
3. بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود.
4. هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشاء شروع شود.
5. همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت.
6. برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع آرزوی شما در آینده است.
7. شبنم بلند شد و گفت من میخواهم آفتاب شوم(صنعت تشخیص)
8. ذره ذره با آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم.
9. دانه آرام آرام برروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش.
10. در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز وسبز رنگ خواهم ماند.
11. غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد.
12. با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به زار و نیاز کردن می کنم.
13. جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها آزاد شوم.
14. روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم.
15. جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم.
16. تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم.
17. جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم.
18. توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم.
19. زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد.
20. همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد.
21. معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید!
22. ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است.
قیصر امین پور
.......................................................................................................
راز شکوفایی
1. تلاش کن راز دلت را پیش کسی باز گو نکنی آگاه باش که سفره دلت را پیش کسی باز نکنی.
2. اگر راز هایت را دردلت نگه داری زودتر به هدف وآرزوی خود خواهی رسید.
3. وقتی دانه را در دل خاک پنهان کنیم رشد می کند وباعث باغ و بوستان و سرسبزی می شود.
4. پیامبر فرمود: هرکس سرّ دلش را نگه دارد زودتر به هدف و آرزوی خود نزدیک می شود.
.......................................................................................................
درس چهارم
1. هوا گرم می شود و آسمان روشن می شود و زندگی دوباره آغاز می شود آسمان لبخند می زند و زندگی دوباره جریان پیدا می کند
2. سرما و تمام آنچه موجب دلسردی می شد و افسردگی می آورد از بین رفت
3. با وزش باد بهاری که همیشه زندگی را به همرا دارد جوانه ای متولد شد
4. شکوفه ها در روی شاخه ی درخت باز شدند و در کتاب طبیعت بهار آغاز شد
5. تو هم همگام با رسیدن بهار ویژگی های تازه ای مانند سر سبزی و طراوت و شادابی پیدا کن
6. هم نوا با پدیده های طبیعت تو هم تازگی را در خودت ایجاد کن و مانند یک چشمه در زندگی خود پر تلاش باش و مانند شاخه گلی زیبا جوان بزن و شکوفا باش
7. زندگی به تو روی خوش نشان داده است و بهترین زمان برای شکفته شدنت است
8. در این موقعیت بهترین کاری که می توانی انجام دهی گفتگو با خداست.
.......................................................................................................
علم زندگانی
1. روزی بچه کبوتری با جسارت و علاقه و اشتیاق به پرواز، بال و پر خود را باز کرد.
2. ازروی شاخه ی کوچکی به شاخه ی کوچک دیگر پرید و از روی پشت بامی گذشت و کنار جوی آب نشست.
3. این راه کوتاه برایش بسیار طولانی بنظر می رسید و دنیا جلوی چشمانش تیر و تار شد.
4. از ترس و وحشت بر جای خود خشک شد و از شدت خستگی توان ادامه نداشت و در راه ماند.
5. خسته شد و از ناتوانی فریاد زد. مادرش از روی شاخه ای که بر روی آن نشسته بود گفت:
6. پرواز برای تو هم بسیار زود و هم بسیار سخت و دشوار است. کسی از تازه کاران توقع کار زیاد ندارد.
7. هنوز وقت پریدن تو در کوچه و پشت بام نیست. تو باید فعلا بخوابی و استراحت کنی.
8. تو هنوز باید علم و دانش کسب کنی و راه رسم زندگی کردن را باید یاد بگیری.
9. در ابتدای هر کار باید روش آن را یاد بگیری، ابتدا باید بتوانی پا های خود را محکم بر روی زمین بگذاری، سپس فکر مستقل شدن و روی پای خود ایستادن باشی.
10. تو مانند گنج هستی و به مراقبت احتیاج داری و من مانند نگهبان و محافظ تو هستم. من باید رنج بکشم تا تو آسوده باشی.
11. من در دام های زیادی گرفتار شده ام و بارها کودکان بال و پرم را شکستند.
12. گاهی از در و گاهی از دیوار به من سنگ زدند، گاهی پنجه ها و گاهی سرم خونین شد.
13. حتی یک لحظه آسایش نداشته ام، گاهی از گربه و گاهی از پرنده شکاری ترسیدم.
14. حمله بلا های آسمانی به من درس زندگی آموخت.
15. شاخه بی ریشه، جوان و قوی نمی شود، مگر اینکه تو به پند و نصیحت من گوش داده و سعی و تلاش هم کنی.
.......................................................................................................
گل و گل
1. یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با پیرزنی حرف می زد و گفت: روزی در حمام گل خوشبویی از یارم به دستم رسید.
2. آن گِل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گِل خیلی خوش بو بود پرسیدم تومشکی یا عبیری، که بوی تو مرا مست کرده است.
3. من گِل های زیادی دیده ام ولی گِلی مانند تو ندیدم و از عطر تو تعجب می کنم وقتی گِل این حرف مرا شنید گفت: من گِل ناچیز و بی مقداری بودم ولی مدتی هم نشین گُل شدم.
4. گُل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی از عمرم را با گل به عمرم بردم، صفات خوب و عطر هم نشینم در من اثر کرد و من خوشبو شدم و گرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم.
.......................................................................................................
شعر رستگاری
1. قطعا علم و دین تو را نجات می دهد و تو باید راه رستگاری را جستجو کنی
2. اگر می خواهی که از تمام بدی ها نجات یابی و گرفتار بلا و آسیب نشوی؟
3. در هر دوجهان از بدی ها نجات یابی و نزد خدا نیکوکار باشی؟
4. راه سعادت را در کلام پیامبر جستجو کن و دل وجانت را از آلودگی ها با کلام پیامبر پاک ساز
5. اگر انتظار داری که به بهشت بروی به سخنان و گفتار پیامبر و جانشین او عمل کن. پیرو راه آنان باش
6. من این گونه دوستدار پیامبر به دنیا آمدم و به همین صورت زندگی ام را می گذرانم. بدان که من خاک پای علی هستم
.......................................................................................................
نیایش
1. خدایا تو را به انسان های صالح و نیکوکار قسم می دهم که کردار و عاقبت بد مرا خوب و نیکو کن.
2. ما را از پیشگاه خود محروم نکن. (لطف خود را از ما دریغ نکن.) ما مانند گنجشکانی هستیم که به این سرزمین پناه آورده ایم. ما را از درگاه خودت بیرون مکن.
3. به من توانایی و بیانی بده که بتوانیم اسرار وجودی تو را بازگوکنم. روحی بده که خواستار دیدار تو باشد و تاب و تحمل درک تو را داشته باشد.
4. بی خبری و ناآگاهی مانند آتش است دل مرا در این آتش نسوزان. (نگذار دچار غفلت شوم وتو را نشناسم.) جان مرا با نور حقیقت روشن کن.
5. اکنون سزاوار است که دستم را بگیری کمکم کنی، اگر دستم رانگیری و حمایتم نکنی، نابود می شوم.
6. مرا از کسانی قرار بده که به تو نزدیک هستند (ازخود و افراد صالح ونیکوکاری که به تو نزدیک هستند وتو را اطاعت می کنند، دورم نکن) مرا هدایت کن زیرا گمراه شده ام و راه راست را نمی شناسم.
7. من هر رازی را که می خوانم،و هر چیزی را که می دانم، وجود تو را درک می کنم. (تورا در گفته ها و دانسته هایم می بینم و وجودت را درک می کنم.)
- ادامه مطلب
تاریخ: جمعه , 05 آبان 1402 (15:08)
- گزارش تخلف مطلب