امروز سه شنبه 06 آذر 1403 http://aghaghia.cloob24.com
0
بهترین سر آغاز

1. ای خدایی که نام تو بهترین نام برای شروع کارهاست. بدون نام تو کتاب را نمی گشایم.

2. ای خدایی که همدم جانم است. جز نام تو بر زبانم نیست.

3. ای خدایی که گشاینده ی مشکلات تمام موجودات هستی. نام تو کلیدی هست که تمام کارهای فروبسته را باز می کند.

4. ای خدایی که آفریننده جهان هستی. و کسی را قدرت آن نیست که در برابر تو قدرت نمایی کند.

5. ای خدایی که قصه ی نگفته (نشان داده نشده) می دانی. و از نامه نانوشته نشده خبر داری.

6. ای خدا به لطف و عنایت خود مرا. به جایی که دوست داری برسان.

7. خدایا مرا از خودخواهی نجات بده. و با نور خودت آشنا کن.

نظامی گنجوی

 .......................................................................................................

 زنگ آفرینش

1. صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.

2. بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.

3. بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود.

4. هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشاء شروع شود.

5. همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت.

6. برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع آرزوی شما در آینده است.

7. شبنم بلند شد و گفت من میخواهم آفتاب شوم(صنعت تشخیص)

8. ذره ذره با آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم.

9. دانه آرام آرام برروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش.

10. در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز وسبز رنگ خواهم ماند.

11. غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد. 

12. با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به زار و نیاز کردن می کنم.

13. جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها آزاد شوم.

14. روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم.

15. جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم.

16. تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم.

17. جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم. 

18. توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم. 

19. زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد.

20. همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد.

21. معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید!

22. ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است.

قیصر امین پور

 .......................................................................................................

 راز شکوفایی

1. تلاش کن راز دلت را پیش کسی باز گو نکنی آگاه باش که سفره دلت را پیش کسی باز نکنی.

2. اگر راز هایت را دردلت نگه داری زودتر به هدف وآرزوی خود خواهی رسید.

3. وقتی دانه را در دل خاک پنهان کنیم رشد می کند وباعث باغ و بوستان و سرسبزی می شود.

4. پیامبر فرمود: هرکس سرّ دلش را نگه دارد زودتر به هدف و آرزوی خود نزدیک می شود.

  .......................................................................................................

 درس چهارم

1. هوا گرم می شود و آسمان روشن می شود و زندگی دوباره آغاز می شود آسمان لبخند می زند و زندگی دوباره جریان پیدا می کند

2. سرما و تمام آنچه موجب دلسردی می شد و افسردگی می آورد از بین رفت

3. با وزش باد بهاری که همیشه زندگی را به همرا دارد جوانه ای متولد شد

4. شکوفه ها در روی شاخه ی درخت باز شدند و در کتاب طبیعت بهار آغاز شد

5. تو هم همگام با رسیدن بهار ویژگی های تازه ای مانند سر سبزی و طراوت و شادابی پیدا کن

6. هم نوا با پدیده های طبیعت تو هم تازگی را در خودت ایجاد کن و مانند یک چشمه در زندگی خود پر تلاش باش و مانند شاخه گلی زیبا جوان بزن و شکوفا باش

7. زندگی به تو روی خوش نشان داده است و بهترین زمان برای شکفته شدنت است

8. در این موقعیت بهترین کاری که می توانی انجام دهی گفتگو با خداست.

  .......................................................................................................

 علم زندگانی

1. روزی بچه کبوتری با جسارت و علاقه و اشتیاق به پرواز، بال و پر خود را باز کرد.

2. ازروی شاخه ی کوچکی به شاخه ی کوچک دیگر پرید و از روی پشت بامی گذشت و کنار جوی آب نشست.

3. این راه کوتاه برایش بسیار طولانی بنظر می رسید و دنیا جلوی چشمانش تیر و تار شد.

4. از ترس و وحشت بر جای خود خشک شد و از شدت خستگی توان ادامه نداشت و در راه ماند.

5. خسته شد و از ناتوانی فریاد زد. مادرش از روی شاخه ای که بر روی آن نشسته بود گفت:

6. پرواز برای تو هم بسیار زود و هم بسیار سخت و دشوار است. کسی از تازه کاران توقع کار زیاد ندارد.

7. هنوز وقت پریدن تو در کوچه و پشت بام نیست. تو باید فعلا بخوابی و استراحت کنی.

8. تو هنوز باید علم و دانش کسب کنی و راه رسم زندگی کردن را باید یاد بگیری.

9. در ابتدای هر کار باید روش آن را یاد بگیری، ابتدا باید بتوانی پا های خود را محکم بر روی زمین بگذاری، سپس فکر مستقل شدن و روی پای خود ایستادن باشی.

10. تو مانند گنج هستی و به مراقبت احتیاج داری و من مانند نگهبان و محافظ تو هستم. من باید رنج بکشم تا تو آسوده باشی.

11. من در دام های زیادی گرفتار شده ام و بارها کودکان بال و پرم را شکستند.

12. گاهی از در و گاهی از دیوار به من سنگ زدند، گاهی پنجه ها و گاهی سرم خونین شد.

13. حتی یک لحظه آسایش نداشته ام، گاهی از گربه و گاهی از پرنده شکاری ترسیدم.

14. حمله بلا های آسمانی به من درس زندگی آموخت.

15. شاخه بی ریشه، جوان و قوی نمی شود، مگر اینکه تو به پند و نصیحت من گوش داده و سعی و تلاش هم کنی.

  .......................................................................................................

 گل و گل

1. یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با پیرزنی حرف می زد و گفت: روزی در حمام گل خوشبویی از یارم به دستم رسید.

2. آن گِل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گِل خیلی خوش بو بود پرسیدم تومشکی یا عبیری، که بوی تو مرا مست کرده است.

3. من گِل های زیادی دیده ام ولی گِلی مانند تو ندیدم و از عطر تو تعجب می کنم وقتی گِل این حرف مرا شنید گفت: من گِل ناچیز و بی مقداری بودم ولی مدتی هم نشین گُل شدم.

4. گُل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی از عمرم را با گل به عمرم بردم، صفات خوب و عطر هم نشینم در من اثر کرد و من خوشبو شدم و گرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم.

  .......................................................................................................

 شعر رستگاری

1. قطعا علم و دین تو را نجات می دهد و تو باید راه رستگاری را جستجو کنی

2. اگر می خواهی که از تمام بدی ها نجات یابی و گرفتار بلا و آسیب نشوی؟

3. در هر دوجهان از بدی ها نجات یابی و نزد خدا نیکوکار باشی؟

4. راه سعادت را در کلام پیامبر جستجو کن و دل وجانت را از آلودگی ها با کلام پیامبر پاک ساز

5. اگر انتظار داری که به بهشت بروی به سخنان و گفتار پیامبر و جانشین او عمل کن. پیرو راه آنان باش

6. من این گونه دوستدار پیامبر به دنیا آمدم و به همین صورت زندگی ام را می گذرانم. بدان که من خاک پای علی هستم

  .......................................................................................................

 نیایش

1. خدایا تو را به انسان های صالح و نیکوکار قسم می دهم که کردار و عاقبت بد مرا خوب و نیکو کن.

2. ما را از پیشگاه خود محروم نکن. (لطف خود را از ما دریغ نکن.) ما مانند گنجشکانی هستیم که به این سرزمین پناه آورده ایم. ما را از درگاه خودت بیرون مکن.

3. به من توانایی و بیانی بده که بتوانیم اسرار وجودی تو را بازگوکنم. روحی بده که خواستار دیدار تو باشد و تاب و تحمل درک تو را داشته باشد.

4. بی خبری و ناآگاهی مانند آتش است دل مرا در این آتش نسوزان. (نگذار دچار غفلت شوم وتو را نشناسم.) جان مرا با نور حقیقت روشن کن.

5. اکنون سزاوار است که دستم را بگیری کمکم کنی، اگر دستم رانگیری و حمایتم نکنی، نابود می شوم.

6. مرا از کسانی قرار بده که به تو نزدیک هستند (ازخود و افراد صالح ونیکوکاری که به تو نزدیک هستند وتو را اطاعت می کنند، دورم نکن) مرا هدایت کن زیرا گمراه شده ام و راه راست را نمی شناسم.

7. من هر رازی را که می خوانم،و هر چیزی را که می دانم، وجود تو را درک می کنم. (تورا در گفته ها و دانسته هایم می بینم و وجودت را درک می کنم.)

0
به نام خدایی که جان آفرید

1. به نام خداوندی که روح و جان انسان را خلق کرد و درزبان حرف زدن را بوجود آورد

2. خداوندی که بخشنده و یاور و مهربانی که بخشنده اشتباه و پذیرنده عذر می باشد

3. همه اشیا و افراد از فرزندان آدم ومورچه و مرغ و مگس مطیع دستورش هستند

4. تاج خوشبختی را برسر فردی می گذارد (یکی را مقام ومنزلت می بخشد) و یکی را ازتخت به زمین می زند (به هرکسی هرچه بخواهد می دهد)

5. آتش را برحضرت ابراهیم تبدیل به گلستان می کند گروهی را درآب نیل به آتش جهنم می برد (اشاره به داستان حضرت ابراهیم و حضرت موسی دارد) (آرایه تلمیح)

6. در درگاه مهربانی و بزرگواری خداوند بزرگان هم سر تعظیم فرود آورده اند

7. همه مردم جهان بر پروردگاریش اتفاق نظر دارند اما از شناخت ذات و حقیقت خداوند عاجز ماندند

8. انسان آن روی شکوه و عظمت او را ندید چشم هم نهایت زیباییش را پیدا نکرد

9. اگر در دل آیینه مانند خود تفکر کنی کم کم پاکی دا بدست می آید

10. ای سعدی غیرممکن است که راه پاک دلی غیر از پیروی از حضرت مصطفی (ص) باشد

 .......................................................................................................

 پیش از این ها

1. قبل از این تصور می کردم که خدا خانه ای در بین ابرها دارد

2. خانه ای مانند کاخ پادشاه داستان ها که خشت دیوارش از الماس و طلا است

3. ستون و پایه های برج آن از چیزهای با ارزش مثل عاج و شیشه است و با تکبر بر روی تختی نشسته است

4. ماه نوری کوچک از تاج او می باشد و هرستاره پولکی از تاج اوست

5. رعد وبرق شب، صدای خنده اوست سیل و طوفان فریاد پرخروش اوست

6. هیچ فردی از مکان او خبر ندارد و هیچ فردی نمی تواند به پیش او برود

7. آن خدایی که می شناسم نامهربان و خشمگین بود خانه اش هم دور از زمین و در آسمان بود

8. او وجود داشت اما او را درمیان خود احساس نمی کردیم با محبت و ساده و قشنگ نبود

9. دوستی و محبت در او وجود نداشت برای او محبت و مهربانی بیگانه بود

10. هرچه از خودم از زمین و آسمان و از ابرها درباره خدا سوال می کردم

11. سریع می گفتند: این، مخصوص خدا می باشد سوال و پرس و جو از کار خدا اشتباه است

12. قصد و نیت من از خواندن نماز ودعا، به خاطر ترس و وحشت از خشم و عذاب خدا بود

13. قبل از این ها خاطر من ناراحت بود در ذهن من این وضعیت از خدا وجود داشت (تصویری خوب از خدا نداشتم)

14. تا وقتی که یک شب همراه پدر به نیت یک سفر حرکت کردم

15. دربین راه، داخل یک روستا خانه ای تمیز وآشنا دیدم

16. سریع از پدر سوال کردم اینجا چه جایی است؟ جواب داد: اینجا همان خانه خوب خدا می باشد

17. گفت: دراینجا می توان اندکی ماند در کناری تنهایی، یک نماز ساده ای هم خواند

18. با وضو گرفتن دست و صورت را صفا داد با خودش زمزمه ای تازه انجام داد

19. به او گفتم: پس خانه آن خدای عصبانی اینجاست؟ اینجا درزمین است؟

20. گفت: بله خانه او بدون نفاق و پاک است فرش های آن از گلیم و حصیر می باشد

21. با محبت و ساده و بی دشمنی است مانند نوری در دل آیینه زلال و صاف است

22. عصبانیت و دشمنی از عادت او نمی باشد نام خداوند نور و نشانه های او روشنی است

23. تازه متوجه شدم خدای من این خدا می باشد این خدای با محبت وآشنا می باشد

24. او دوستی است که از خود من هم به من نزدیک تر است از رگ گردن هم به من نزدیک تر است

25. از این به بعد می توانم با این خدا دوست باشم یک دوست پاک و صاف و صمیمی

.......................................................................................................

 صورتگر ماهر

1. به راستی کسی نمی داند که در فصل بهار این همه زیبایی و دلربایی چگونه و از کجا به وجود     می آید؟

2. وقتی که از خاک سرد و بی روح و غمناک و تاریک در فصل بهار این همه گل های خوب و زیبا و دلربا بیرون می آید، عقل انسان سرگشته و متعجب می شود

3. چگونه است که نمی پرسی این همه شکل ها و تصاویر زیبا از کجا و چگونه به وجود می آیند و چرا در جست و جوی آن نیستی که این شکل های زیبا چگونه پدید می آیند؟

4. رعد و برق آسمان از شوق و اشتیاق چه چیزی چنین مستانه می خندد و ابرهای آسمان به خاطر دوری و هجران چه کسی چنین گریه می کنند؟

5. آن نقاش چیره دست کیست که بدون اینکه از کسی تقلید و الگو برداری کند صورتهای زیبا و بی نقص در این دنیای بیکران به وجود می آورد. (خالق دنیا و موجودات گوناگون آن کیست)

 .......................................................................................................

 راه نیکبختی

1. از آن جا که من خواهان خوشبختی و سعادت تو هستم به آنچه می گویم گوش فرا ده و آن را به یاد بسپار

2. از خواب سحر گاهی دوری کن و در تمام عمر خود سحرخیز باش و زود از خواب برخیز

3. با تمام وجود به مادرت خدمت کن و با او با خوشی و مهربانی رفتار کن

4. به سخنان پدرت گوش فرا بده و مؤدبانه با او رفتار کن

5. هنگامی که پدرو مادر از تو راضی باشند در آن صورت خداوند هم از تو راضی و خشنود خواهد بود

6. اگر مؤدب و تمیز باشی در آن صورت نزد همگان گرامی و مورد احترام خواهی بود

7. تلاش کن تا هر چه معلم به تو می گوید با سرعت و به خوبی یاد بگیری

8. مبادا سخن دروغی بگویی همیشه راستگو باش حتی اگر موجب ضرر و زیان تو باشد

9. هر شب هنگام خواب و زمانی که لباس خواب به تن می پوشی در مورد آنچه به تو گفتم تفکر کن

10. فکر کن که در آن روز چه مطلب آموزنده ای آموخته ای و چه چیزی به دانش تو افزوده شده است و از اعمال خود چه نتیجه و بهره ای برده ای.

11. روزی که در آن کار مفیدی انجام نداده ای جز عمر خود به حساب نیاور

.......................................................................................................

 آزادگی ؛ ص 93

1. : شخص پیری لباس پشمی خشنی پوشیده بود و کوله باری از خار را با خود حمل می کرد .

2. آن پیرمرد باهر قدمی که برمی داشت خدا را شکر می کرد

3. ای خدایی که این روزگار و آسمان را برافراشته ای و ای کسی که آرامش دهنده ی دلهای غمگین هستی

4. وقتی که ازسر تا پای خودرا نگاه می کنم می بینم که همه نوع بزرگواری در حقم کرده ای

5. خوش بختی و سعادت را در مقابل چشمان من قرار داده ای و ارجمندی و بزرگی را مانند تاج بر سر من نهادی

6 من در حدی نیستم که بتوانم از عهده ی شکرگزاری و سپاس های تو برآیم

7. نوجوانی در حالی که اسب غرور را می راند به پیر نزدیک شد

8. جوان ستایش پیرمرد را شنید و به او گفت : ای پیر کودن خاموش شو

9. تو خار بر پشت نهاده ای و به سختی راه می روی ! بخت و اقبال و عزتت کدام است ؟

10. تو عمرت رادرخارکشی به سربرده ی و هنوز تفاوت خواری و سربلندی را نمی دانی ( زندگی را تلف کرده ای و بیهوده گذرانده ای)

11. پیر گفت چه سربلندی ازاین بهتر که محتاج به کسی چون تو نیستم

12. که ای فلانی به من صبحانه یا شام بده و یا نان و آبی که بخورم

13. خدا را شکر می گویم که مرا خوار و ذلیل نساخت و به شخصی پستی چون تو گرفتار نکرد

14. با وجود فقر و نداری خداوند به من آزادی و آزادگی بخشید (آزادی: در گذشته به معنی: شکرگزاری و آسودگی)

.......................................................................................................

 ص 64؛ دو بیت: در این دنیا خوشحالی و شادمانی من ناشی از همان خدایی است که دنیایی با این همه زیبایی و خوشی خلق کرده است و عاشق سراسر گیتی هستم چرا که همه ی دنیا مخلوق خداوند است.

بیت دو: با عشق و علاقه و شیرینی زهر را می نوشم (هر سختی و رنجی را می پذیرم) زیرا معشوق زیبا روی من آن را تعارف می کند و هر دردی که از جانب معشوق باشد با دل و جان و با میل و رغبت تحمل می کنم و می پذیرم زیرا درمان همه ی دردها همین معشوق زیبا روی من است.

 ص 67 : ستاره ای: ستاره ای در آسمان هستی پدیدار شد و در این دنیا ارجمند گردید و برای دل های پریشان یار و همدم شد . رسول اکرم (ص) به عنوان برگزیده ترین انسان پا به هستی نهاد. (این بیت در مورد رسول اکرم (ص) است.)

 ص 71؛ دوبیت: ای هد هد: ای باد صبا تو را به عنوان پیک به سرزمین سبا (به عنوان پیک حضرت سلیمان) می فرستم ببین که چه قدر و ارزشی به تو داده ام و تو را به کجا می فرستم (باد صبا نماد پیغام رسانی بین عاشق و معشوق است)

بیت دو. پرنده ای چون تو (انسان) حیف است که در این ماتمکده ی خاکی (زمین / دنیا) باشد بنابراین تو را به سمت سرمنشأ عشق و وفاداری می فرستم (جایگاه خاکی را به سوی جایگاه ابدی و معنوی ترک کن)

0

لغات مهم درس:

از بر می کردم: حفظ می کردم

یک هو: یکدفعه

از کوره در رفت: عصبانی شد

عین خیالم نبود: اهمیت نمی دادم

هفت پادشاه را خواب می بیند: در خواب عمیق است

نرم نرمک: یواش یپاش،  کم کم

بار و بندیل: اسباب سفر

ناشتایی: صبحانه

عازم: کسی که در حال رفتن به جایی است و تصمیم به رفتن گرفته

یک دم: یک لحظه

تک و دو: فعالیت،  برو و بیا

شهر را پر کردم: به همه گفتم

شوفر: راننده

معنی دو بیت: به دریا نگاه می کنم تو را می بینم،  به صحرا نگاه می کنم تو را می بینم

به کوه و دشت و هر جایی نگاه می کنم نشانه ای از قد و قامت بلند تو را می بینم. 

کله می کشید: سرک می کشید،  نگاه می کرد

کاغذ می نویسی: نامه می نویسی

زد تو ذوقم: ناامیدم کرد

بیتوته کردیم: ماندیم

دم دمای: نزدیک

بنا کرد: شروع کرد

قراضه: کهنه

غلات: گندم و جو

عظیم: بزرگ

مناره: گلدسته

خوش نقش و نگار: زیبا

علاف: بیکار

عیال: همسر

سر به فلک کشیده: بسیار بلند

کیف کرد: لذت برد

تصدیق کردن: تایید کردن

0

اَلتَّمْرينُ الْأوَّلُ: عَيِّن الجملةَ الصَّحيحةَ و غيرَ الصَّحيحةِ حَسَبَ الحقيقةِ و الواقِعِ. (جمله درست و نادرست را با توجه به حقیقت و واقعیت شناسایی کن.)

1- عندَما يَنقَطِعُ تَيّارُ الکَهرِباءِ في اللَّيلِ، يَغرَقُ کُلُّ مَکانٍ في الظَّلامِ. √ (هنگامی که جریان برق در شب گسسته می شود، هر مکانی در تاریکی غرق می گردد.)

2- الطّاووسُ مِنَ الطُّيورِ المائيَّةِ تَعيشُ فَوقَ جِبالٍ ثلجيَّةٍ. × (طاووس از پرندگان آبزی است که بالای کوه های برف گیر زندگی می کند.)

3- المَوسوعَةُ مُعجَمٌ صَغيرٌ جِدّاً يَجمَعُ قليلاً مِنَ العُلومِ. × (دانشنامه فرهنگ بسیار کوچکی است که دانش های اندکی را گرد می آورد.)

4- الأنفُ عُضوُ التَّنَفُّسِ وَ الشَّمِّ. √ (بینی اندام تنفسی و بویایی است.) [شَمّ: بويايي]

5- الخُفّاشُ طائرٌ مِنَ اللّبوناتِ. √ (شب پره، پرنده ای پستاندار است.)

اَلتَّمْرينُ الثّاني: عَيِّنِ الکلماتِ المترادفةَ وَ المتضادّةَ. (واژگان مترادف و متضاد را شناسایی کن.)

بَعَثَ

صِغار

شاطِئ

أرسَلَ

بَکَی

کِبار

أَقَلّ

ضَوء

بَعُدَ

ساحِل

ضَحِکَ

ظَلام

أکثَر

بَغتَةً

قَرُبَ

دَفَعَ

فَجأَةً

کَتَمَ

اِستَلَمَ

سَتَرَ

بَعَثَ (فرستاد)= أرسَلَ         شاطِئ(دریاکنار) = ساحِل                              بَغتَةً(ناگهان) = فَجأَةً                              کَتَمَ(پوشاند) = سَتَرَ

صِغار(خردسالان) کِبار(بزرگسالان)            بَکَی(گریست) ضَحِکَ(خندید)             أَقَلّ (کم تر) أکثَر(بیش تر)

ضَوء (روشنایی) ظَلام(تاریکی)                 بَعُدَ (دور شد) قَرُبَ(نزدیک شد)              دَفَعَ (پرداخت) اِستَلَمَ(دریافت کرد)

اَلتَّمرينُ الثّالِثُ: تَرجِمِ الآيَتَينِ وَ الأحديثَین، ثُمَّ ضَع خَطّاً تَحتَ الجارِّ و المجرورِ و اذکر علامة الجرّ. (دو آیه و حدیث های زیر را به فارسی برگردان؛ سپس خطی را زیر جار و مجرور بکش[بگذار].)

1- وَ أَدخَلناهُم في رَحمَتِنا إنَّهُم مِنَ الصّالِحينَ. (ایشان را در رحمتمان وارد کردیم. همانا ایشان از درستکاران اند.)

2- ﴿وَ أدخِلني بِرَحمَتِکَ في عِبادِکَ الصّالِحينَ﴾ (من را در رحمتت در [میان] بندگان شايسته ات وارد کن.) [عِبادِكَ الصّالِحينَ: بندگان شايسته ات]

3- ﴿وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرينَ﴾ (ما را بر گروه بی دینان یاری کن.)

4- أدَبُ المَرءِ خَيرٌ مِن ذَهَبَهِ. (فرهنگ آدمی بهتر از زرش است.)

5- جَمالُ العِلمِ نَشرُهُ وَ ثَمَرَتُهُ العَمَلُ بِهِ. (زیبایی دانش در پراکندنش و میوه آن انجام دادن آن است.)

اَلتَّمْرينُ الرّابِعُ: تَرجِمِ الکلماتِ التّاليَةَ. (واژگان زیر را ترجمه کن.)

يَبلُغنَ / صِغار / ذاکِرَة / عَفا / بَکَی / مُنقِذ / مَرَق / أوصَلَ / صَفَروا / غَنَّيتُم / سَمع / طُيور / حادَّة / دَور / لَبونَة / کَذلِکَ / جَمارِک / زُيوت / سَمَّينا / ظاهِرَة / أمطَرَ / حَميم / ثُلوج / سِوار / رائِع

1

کوچک ها

ص

غ

ا

ر

 

2

این طور

ک

ذ

ل

ک

 

3

تیز

ح

ا

د

ة

 

4

پدیده

ظ

ا

ه

ر

ة

5

سوت زدند

ص

ف

ر

و

ا

6

روغن ها

 

ز

ی

و

ت

7

نقش

 

د

و

ر

 

8

شنوایی

 

س

م

ع

 

9

جالب

 

ر

ا

ئ

ع

10

نجات دهنده

 

م

ن

ق

ذ

11

نامیدیم

س

م

ی

ن

ا

12

دستبند

 

س

و

ا

ر

13

گرم و صمیمی

 

ح

م

ی

م

14

برف ها

 

ث

ل

و

ج

15

حافظه

ذ

ا

ک

ر

ة

16

پستاندار

ل

ب

و

ن

ة

17

پرندگان

 

ط

ی

و

ر

18

رسانید

 

أ

و

ص

ا

19

باران بارید

 

أ

م

ط

ر

20

بخشید

 

 

ع

ف

ا

21

می رسند

ی

ب

ل

غ

ن

22

ترانه خواندید

غ

ن

ی

ت

م

23

گریه کرد

 

ب

ک

ی

 

قال امیرالمؤمنین علی: اَلدَّهرُ يَومانِ يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَیك. = روزگار دو روز است؛ روزي به سودت و روزي به زيانت.

اَلتَّمْرينُ الْخامِسُ: تَرجِمِ الأحاديثَ ثُمَّ عَيِّن المَحَلَّ الإعرابيَّ لِلکَلِماتِ الَّتي تَحتَها خَطٌّ. (من را در رحمتت در [میان] بندگان شايسته ات وارد کن.)

1- ذِکرُ اللهِ شِفاءُ القُلوبِ. (یاد خدا درمان دلهاست.) / ذِکرُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / شِفاءُ: خبر و مرفوع به ضمه

2- آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ. (آفت دانش فراموشی است.) / آفَةُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / النِّسيانُ: خبر و مرفوع به ضمه

3- الجَليسُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ. (همنشین درستکار بهتر از تنهایی است.) / الصّالِحُ: صفت و مرفوع به تبعیت / مِنَ الوَحدَةِ: جار و مجروز

4- الوَحدَةُ خَيرٌ مِن جَليسُ السّوءِ. (تنهایی بهتر از همنشین بد است.) / الوَحدَةُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / مِن جَليسُ: جار و مجروز

5- لِسانُ المُقَصِّرِ قَصيرٌ. (زبان خطاکار کوتاه است.) / لِسانُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / قَصيرٌ: خبر و مرفوع به ضمه

اَلتَّمْرينُ السّادِسُ: تَرجِمِ الآيةَ وَ الأحاديثَ ثُمَّ عَيِّن المَحَلَّ الإعرابيَّ لِلکَلِماتِ الَّتي تَحتَها خَطٌّ. (آیه و حدیث ها را به فارسی برگردان؛ سپس نقش واژگانی را که زیر آنها خط است شناسایی کن.)

1- ﴿ وَ يَقولُ الکافِرُ يا لَيتَني کُنتُ تُراباً﴾ (بی دین می گوید: ای کاش من خاک بودم.) / الکافِرُ: فاعل

2- مُجالَسَةُ العُلَماءِ عِبادَةٌ (هم نشینی با دانشمندان نیایش است.) / مُجالَسَةُ: مبتدا / عِبادَةٌ: خبر

3- حُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ. (پرسش خوب، نیمی از دانش است.) / حُسنُ: مبتدا / نِصفُ: خبر

4- العالِمُ بِلا عَمَلٍ کَالشَّجَرِ بِلا ثَمَرٍ. (دانشمند بی کردار مانند درخت بی بر است.) / العالِمُ: مبتدا

5- إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ: صَدَقَةٍ جاريَةٍ، أو عِلمٍ يُنتَفَعُ بِهِ، أو وَلَدٍ صالِحٍ يَدعو لَهُ. (هرگاه آدمی بمیرد، کردارش گسسته می شود، مگر در سه جا: بخشش روان؛ یا دانشی که از آن سودبرده می شود؛ یا فرزند درستکاری که برای او دعا می کند.) / الإنسانُ: فاعل / عَمَلُ: فاعل

اَلْبَحثُ الْعِلميُّ (پژوهش علمی.)

اِبحَثْ عَن قِصَّةٍ حَقيقيَّةٍ قَصيرَةٍ حَولَ حَيَوانٍ، (به دنبال داستانی کوتاه راستی پیرامون جانوری بگرد.)

وَ اکْتُبْها في صَحيفَةٍ جِداريَّةٍ، (و آن را در روزنامه دیواری بنویس.)

ثُمَّ تَرجِمْها إلَي الْفارِسيَّةِ، مُستَعيناً بِمُعجَمٍ عَرَبيٍّ فارِسيٍّ. (سپس آن را به کمک واژه نامه عربی - فارسی به فارسی برگردان.)

 

0

کَيفَ نَحصُلُ عَلَی النِّفطِ؟ يَستَخرِجُ الْإنسانُ النِّفطَ مِنْ باطِنِ الْأرضِ؛

ترجمه: چگونه نفت را به دست می آوريم؟ انسان نفت را از درون زمين استخراج می کند.

وَ هٰذَا الإسْتِخراجُ في بَعضِ الْأوقاتِ يَستَغرِقُ وَقتاً طَويلاً، لِأنَّ الْحَفْرَ يَکونُ في طَبَقاتِ الصُّخورِ.

ترجمه: و گاهی اين استخراج وقت بسياری می گيرد؛ زيرا حفر در لایه های صخره هاست.

في إيران ثَرَواتٌ کَثيرَةٌ في باطِنِ الْأرضِ؛ بِلادُنا غَنيَّةٌ بِالنِّفطِ وَ الْغازِ وَ هيَ تُصَدِّرُ قِسماً مِنهما إلَی الْبُلدانِ الصِّناعيَّةِ.

ترجمه: در ايران ثروت های بسياری درون زمين وجود دارد. کشور ما سرشار از نفت و گاز است و بخشی از آنها را به کشورهای صنعتی صادر می کند.

عَرَفَ الْإنسانُ النِّفطَ مِن قَديمِ الزَّمانِ وَ کانَ يَجمَعُهُ مِن سَطحِ الْأرضِ

ترجمه: انسان نفت را از ديرباز شناخته است و آن را از سطح زمين گرد می آورد،

وَ يَستَفيدُ مِنهُ کَوَقودٍ وَ لِمُعالَجَةِ الْأمراضِ الْجِلديَّةِ.

ترجمه: و به عنوان سوخت و برای درمان بيماری های پوستی از آن بهره می برد.

يَحفِرُ الْإنسانُ بِئراً وَ يَضَعُ أُنبوباً فيها. يَصعَدُ النِّفطُ بِواسِطَةِ الْأنبوبِ. يُفتَحُ وَ يُغلَقُ الْأنبوبُ بِمَفاتيحَ.

ترجمه: انسان چاهی را حفر می کند و در آن لوله ای می گذارد. نفت به وسيلۀ لوله بالا می رود. لوله با کليدهايی باز و بسته می شود.

نَقلُ النِّفطِ عَبْر الْأنابيبِ أَقَلُّ خَطَراً وَ نَفَقَةً مِن نَقلِهِ عَبْر ناقِلاتِ النِّفطِ؛

ترجمه: ترابری نفت از راه لوله ها کم خطرتر و کم هزينه تر از انتقال آن از راه نفت کش هاست.

وَ لِتَسهيلِ نَقلِ النِّفطِ بِواسِطَةِ الْأنابيبِ عَبْرَ الْمُنحَدَراتِ تُسْتَخدَمُ أَجهِزَةُ تَقليلِ الضَّغطِ حَتَّی تَبقَی الْأنابيبُ سالِمَةً.

ترجمه: و برای آسان سازی ترابری نفت به وسيلۀ لوله ها در سرازيری ها از دستگاه های کاهش فشار استفاده می شود تا لوله ها سالم بمانند.

لِإيران تَجارِبُ کَثيرَةٌ في صِناعَةِ نَقلِ النِّفطِ عَبْر الْأنابيبِ

ترجمه: ايران تجربه های بسياری در صنعت ترابری نفت از راه لوله دارد.

وَ هيَ مِنْ أَکبَرِ الدُّوَلِ الْمُصَدِّرَةِ لِلنِّفطِ وَ أَنجَحِها في مَدِّ خُطوطِ الْأنابيبِ وَ صيانَتِها مِنْ أَماکِنِ الْإنتاجِ إلَی أَماکِنِ الإسْتِهلاكِ.

ترجمه: و از بزرگ ترين کشورهای صادر کنندۀ نفت و موفّق ترين آنها در کشيدن خطوط لوله و نگهداری آنها از مکان های توليد تا مکان های مصرف است.

عَلَی امْتِدادِ الْأنابيبِ توجَدُ أَعمِدَةُ اتِّصالاتٍ کَمَحَطّاتِ إنذارٍ، وَ لَوحاتٌ تَحذيريَّةٌ بِاللَّونِ الْأصفَرِ تُحَذِّرُ الْمُواطِنينَ مِنْ حَفْرِ الْأرضِ لِبِناءِ عِمارَةٍ أَوْ لِلزِّراعَةِ؛

ترجمه: در راستای لوله ها دکل های مخابراتی به عنوان ايستگاه های هشدار وجود دارند و تابلوهای هشدار به رنگ زرد به هم ميهنان از کندن زمين برای ساخت ساختمان يا کشاورزی هشدار می دهد.

وَ تَجِبُ عَلَی کُلِّ مُواطِنٍ صيانَةُ هٰذِهِ الْأنابيبِ وَ الِإتِّصالُ بِالشَّرکَةِ عِندَ مُشاهَدَةِ الْخَطَرٍ.

ترجمه: و بر هر هم‌ميهنی بایسته است که از اين لوله ها نگهداری کند و هنگام ديدن خطر با شرکت تماس بگيرد.

نَحصُلُ مِنَ النِّفطِ عَلَی مُشتَقّاتٍ کَثيرَةٍ کَالْبِنزينِ وَ الزُّيوتِ؛

ترجمه: از نفت فراورده های بسياری مانند بنزين و روغن به دست می آوريم.

وَ لِلنِّفطِ اسْتِعمالٌ آخَرُ فِي الصِّناعَةِ،

ترجمه: و نفت در صنعت، استفادۀ ديگری دارد،

فَيُصنَعُ مِنهُ الْمَطّاطُ وَ الْعُطورُ وَ الْأدويَةُ وَ مُبيداتُ الْحَشَراتِ، وَ مَوادُّ التَّجميلِ وَ مَعجونُ الْأسَنانِ وَ السَّمادُ الْکيمياويُّ وَ غَيرُها.

ترجمه: از آن پلاستيک، عطر، دارو، حشره کش، موادّ آرايشی، خمير دندان، کود شيميايی و غيره ساخته می شود.

کَيفَ يُنقَلُ النِّفطُ وَ إلَی أَينَ؟ يُنْقَلُ النِّفطُ مِنَ الْآبارِ أَوِ الْمَوانِئِ إلَی الْمَصافي عَبْرَ الْأنابيبِ.

ترجمه: نفت چگونه و به کجا برده می شود؟ نفت از چاه ها يا بندرها به پالايشگاه ها به وسیلۀ لوله ها ترابری می شود.

ثُمَّ تَنْقُلُ النّاقِلاتُ مُشتَقّاتِ النِّفطِ مِنَ الْمَصافي إلَی مَحَطّاتِ الْوَقودِ فِی الْبِلادِ.

ترجمه: سپس نفت کش ها فرآورده های نفت را از پالايشگاه ها به ايستگاه های سوخت در کشور انتقال می دهند.

عَيِّنِ الصَّحيحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کنید.)

1- لِبِلادِنا تَجارِبُ کَثيرَةٌ في صِناعَةِ نَقلِ النِّفطِ عَبَرالأنابيبِ. √ (کشورما تجربه های بسیاری در صنعت ترابری نفت از راه لوله ها دارد.)

2- يَستَفيدُ الْإنسانُ مِنَ النِّفطِ في صِناعَةِ مَوادِّ التَّجميلِ. √ (آدمی از نفت در ساخت مواد آرایشی بهره می برد.)

3- عَلَي امْتِدادِ الْأَنابيبِ لاتوجَدُ أَعمِدَةُ اتَّصالاتٍ. √(در راستای لوله ها دیرک های مخابران یافت نمی شود.)

4- يُنقَلُ النِّفطُ مِنَ الْبِئرِ إلي ميناءِ التَّصديرِ. √ (نفت از چاه به بندر صادرات ترابرده می شود.)

5- نَقلُ النِّفطِ عَبْرَ الْأَنابيبِ أَکثَرُ خَطَراً. × (ترابرد نفت از راه لوله ها خطر بیشتری دارد.)

اِعلَموا (بدانید.)

الفعل المجهول

در زبان فارسی برای مجهول کردن فعل از مشتقات مصدر «شدن» استفاده می شود؛ مثال:

زد: زده شد / می زند: زده می شود / ديد: ديده شد / می بيند: ديده می شود

در جمله دارای فعل معلوم، فاعل معلوم است؛ ولی در جمله دارای فعل مجهول، فاعل ناشناس می باشد؛ يعنی حذف شده است.

در جمله «نگهبان در را گشود.» می دانيم فاعل نگهبان است؛ ولی در جمله «در گشوده شد.» فاعل نامشخص است. ٔ

اکنون با فعل مجهول در دستور زبان عربی آشنا شويم.

(غسَلَ: شست / غُسِل: شسته شد ) (خلَقَ: آفريد / خُلقَ: آفريده شد )

(يَغسُلُ: می شويد/ يُغسَلُ: شسته می شود) ( يَخلُقُ: می آفريند / يُخلَقُ: آفریده می شود )

در دستور زبان عربی هنگام مجهول شدن فعل حرکت‌های آن تغيير می کند.

کتبَ: نوشت

کُتِبَ: نوشته شد

يَکتبُ: می نويسد

يُکتَبُ: نوشته می شود

ضرَبَ: زد

ضُرِبَ: زده شد

يَضربُ: می زند

يُضرَبُ: زده می شود

عرَفَ: شناساند

عُرِفَ: شناسانده شد

يَعرفُ: می شناساند

يُعَرفُ: شناسانده می شود

أنزَلَ: فرو فرستاد

أُنزِلَ: فرو فرستاده شد

يَنزلُ: فرو می فرستد

يُنزَلُ: فرو فرستاده می شود

استَخدمَ: به کار گرفت

اُستُخدِمَ: به کار گرفته شد

يَستخدمُ: به کار می گیرد

يُستخدَمُ: به کار گرفته می شود

فرق فعل معلوم و فعل مجهول را در مثال‌هاي بالا بيابيد.

بعد از فعل مجهول «نايب فاعل »مي آيد. نايب فاعل مانند فاعل مرفوع است؛ مثال:

﴿سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ و یسْأَلونَ﴾ = گواهيِ آنها نوشته خواهد شد و [از آن ] پرسيده خواهند شد.

      نايب فاعل و مرفوع

﴿يُعرَفُ الْمُجرِمونَ بِسيماهُم﴾ اَلرَّحمن: 55 = تبهکاران از چهره شان شناخته مي شوند.

   نايب فاعل و مرفوع به واو

يُفْتَحُ بابُ صالَةِ الإِمْتِحانِ لِلطُّلابِ. = درِ سالن امتحان براي دانش آموزان گشوده مي شود.

   نايب فاعل و مرفوع

1- نايب فاعل همانند فاعل فقط به صورت يک اسم ظاهر در کتاب تدريس شده است.

اخْتبر نَفْسَكَ: أَکْمِلْ تَرجَمَةَ الْعِباراتِ التّاليَةِ، ثُمَّ أَعرِبِ الْکَلِماتِ الْمُلَوَّنَةَ. (خودت را بیازما: ترجمه عبارت های زیر را کامل کن؛ سپس اعراب واژگان رنگی را بازگو کن.)

۱- ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (ماه رمضان که در آن قرآن فروفرستاده شد.) / شهر: مبتدا و مرفوع به ضمه / الْقُرْآنُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه

2- ﴿وَ إذا قُرِئَ القُرآنُ فَاستَمِعوا لَهُ﴾ (هرگاه قرآن خوانده می شود[شد] پس به آن گوش فرادهید.) / الْقُرْآنُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه

3- تُعْرَفُ الْأشَياءُ بِأَضدادِها. (چيزها به کمک متضادهايشان شاخته می شوند.) / الْأشَياءُ: نایب فاعل و مرفوع به ضمه

4- أَغْلَقَ السّائِقُ بابَ حافِلَةِ الْمَدرَسَةِ. (راننده درِ اتوبوس مدرسه را بست.) / السّائِقُ: فاعل و مرفوع به ضمه / بابَ: مفعول و منصوب به فتحه / الْمَدرَسَةِ: مضاف الیه و مجرور به کسره

5- طَبَخَتْ والِدَةُ سَعيدٍ طَعاماً لَذيذاً. (مادرِ سعيد خوراک خوشمزه اي پخت.) / والِدَةُ: فاعل و مرفوع به ضمه / سَعيدٍ: مضاف الیه و مجرور به کسره / طَعاماً: مفعول و منصوب به فتحه

1- أَکْمِلْ: کامل کن 2- اِسْتَمِعوا: گوش فرا دهيد

حوارٌ (گفتگو.)

(مَعَ مَسؤولِ استِقبالِ الفُندُقِ) (با مسئول پذیرش مهمانسرا.)

السّائحُ (گردشگر.)

مَسؤولِ الِاستِقبالِ (مسئول پذیرش.)

رَجاءً أعطِني مِفتاحَ غُرفَتي. (لطفا کلید اتاقم را به من بده.)

ما هُوَ رَقَمُ غُرفَتکَ؟ (شماره اتاقت چیست؟)

مِئَتانِ وَ عِشرينَ. (دویست و بیست.)

تَفَضَّل. (بفرما.)

عَفواً، لَيسَ هذا مِفتاحَ غُرفَتي. (ببخشید؛ این کلید اتاق من نیست.)

 

أعتذِرُ مِنکَ؛ أعطَيتُکَ ثَلاثَمئَةٍ وَ ثلاثينَ. (از تو پوزش می خواهم؛ سیصد و سی را به تو دادم.)

لا بَأسَ يا حَبيبي. ما هِيَ ساعَةُ دَوامِکَ؟ (دوستم! اشکالی ندارد. ساعت کار تو کی است؟)

مِنَ السّادِسَةِ صَباحاً إلَی الثّانيةِ بَعدَ الظُّهرِ؛

ثُمَّ يَأتي زميلي بَعدي. (از ساعت 6 بامداد تا 2 بعد از ظهر. سپس همکارم پس از من می آید.)

مَتَی مَواعِدُ الفَطورِ وَ الغَداءِ وَ العَشاءِ؟ (وقت ناشتایی، نهار و شام کی است؟)

الفَطورُ مِنَ السّابِعَةِ وَ النِّصفِ حَتَّی التّاسِعَةِ إلاّ رُبعاً؛ الغَداءُ مِنَ الثّانيَةَ عَشرَةَ حَتَّی الثّانيَةِ وَ الرُّبعِ؛ العَشاءُ مِنَ السّابِعَةِ حَتَّی التّاسِعَةِ إلاّ رُبعاً. (ناشتایی پس از ساعت 5/7 تا ساعت45/8؛ نهار از ساعت 12 تا 15/2 ؛ شام از ساعت 7 تا ساعت 45/8.)

ما هُوَ طَعامُ الفَطورِ؟ (برای ناشتایی چه داریم؟)

شايٌ وَ خُبزٌ وَ جُبنَةٌ وَ زُبدَةٌ وَ حَليبٌ وَ مُرَبَّی المِشمِشِ. (چای، نان، پنیر، کره شیر و مربای زردآلو.)

ما هُوَ طَعامُ الغَداءِ؟ (برای نهار چه داریم؟)

رُزٌّ مَعَ دَجاجٍ. (چلومرغ.)

ما هُوَ طَعامُ العَشاءِ؟ (برای شام چه داریم؟)

رُزٌّ مَعَ مَرَقِ باذِنجانٍ. (چلوخورشت بادمجان.)

أشکُرُکَ. (سپاسگزارم از شما.)

لا شُکرَ عَلَی الواجِبِ. (وظیفه است.) [هیچ سپاسگزاری برای کار واجب نیاز نیست]

1- مَسْؤولُ الِاسْتِقبالِ: مسئول پذيرش 2- أَعْطِني: به من بده 3- دَوام: ساعت کار 4- مَواعِد: وقت‌ها 5- جُبْنَة: پنير 6- زُبْدَة: کَره 7- دَجاج: مرغ 8- مَرَق: خورشت

التَّمارين

اَلتَّمْرينُ الأوَّلُ: أيُّ کلمةٍ مِن کلماتِ المُعجَمِ، تُناسِبُ التَّوضيحاتِ التّاليَةَ؟ (چه واژه ای از واژگان لغتنامه با گزارش‌های زیر سازگار است.)

۱- مکانٌ عَلَی ساحِلِ البَحرِ تُشاهَدُ السُّفُنُ إلَی جَنبِها. (جایی، کنار دریا که کشتی ها در پهلویش دیده می شود.) / المیناء

2- حُفرَةٌ عميقَةٌ يُستَخرَجُ الماءُ أوِ النِّفطُ مِنها. (حفره ژرفی که از آن آب یا نفت بیرون آورده می شود.) / البئر

3- مادَّةٌ کَالبِنزينِ وَ النِّفطِ وَ الغازِ. (ماده ای مانند بنزین نفت و گاز.) / الوَقود

4- الإستِعمالُ وَ الاِستفادةُ. (استفاده و بهره بردن.) / الاستهلاک

5- الحِفاظُ عَلَی الأشياءِ. (نگهداری از اشیا.) / الصیانة

اَلتَّمْرينُ الثانی: ضَع في الفَراغِ کَلِمَةً مُناسِبَةً مِنَ الکلماتِ التّاليَةِ. «ثلاثُ کلماتٍ زائدةٌ.» (در جای خالی واژه مناسب از واژگان زیر بگذار.)

الاِستِهلاک / سَمادٌ / سائلٌ / تَنقُلُ / تَستَغرِقُ / سُفُنٌ / المَحَطَّةِ

1- وَقَفَتِ الحافِلَةُ في المَحَطَّةِ حَتَّی يَذهَبَ المُسافِرونَ إلَی دَوراتِ المياهِ. (اتوبوس در ایستگاه ایستاد تا راهیان به سرویس های بهداشتی بروند.)

2- کَم ساعَةً تَستَغرِقُ السَّفرةُ مِن مَکَّةَ إلَی المدينَةِ المُنَوَّرَةِ؟ (سفر از مکه تا مدینه نورانی چند ساعت طول می کشد.)

3- السّيّارَةُ تَنقُلُ أخشاباً مِنَ الغابَةِ إلَی مَصنَعِ الوَرَقِ. (خودرو، چوبها را از جنگل تا کارخانه کاغذ می برد.)

4- صُنِعَ جِهازٌ لِتَقليلِ الاِستِهلاک الکَهرَباءِ في الحاسوبِ. (دستگاهی برای کم‌کرد مصرف برق در رایانه ساخته شد.)

5- النِّفطُ سائلٌ أسوَدُ تُصنَعُ أشياءُ کثيرةٌ مِنهُ. (نفت، مایعی سیاه رنگ است که از آن چیزهای بسیاری ساخته می شود.)

اَلتَّمْرينُ الثالث: ضَع في الفَراغِ فعلاً مُناسِبَاً. (در جای خالی فعل مناسب بگذار.)

1- اللَّوحاتُ التَّحذيريَّةُ   ...   المُواطنينَ مِن حَفرِ الأرضِ.                                     يُحَذَّرُ5                                   تُحَذِّرُ■

(تابلوهای هشدار به شهروندان از کندن زمین هشدار می دهد.)

2-   ...  صديقي صورَةً خَلّابَةً عَلَی جِدارِ المَدرَسَةِ.                                 يَرسُمُ■                                  يُرسَمُ5

(دوستم عکس دلربایی بر دیوار دبیرستان می کشد.)

3-   ...   صَوتٌ قويٌّ مِن بعيدٍ، فَخافَ الجميعُ.                                       سَمِعَ5                               سُمِعَ■

(صدای قوی از دور شنیده شد؛ در نتیجه همه ترسیدند.)

4-    ...   النِّفطُ عَبرَ النّاقِلاتِ إلَی المَصافي.                                   يَنقُلُ5                                يُنقَلُ■

(نفت با نفت کش ها به پالایشگاه برده می شود.)

5-    ...   الطّبّاخُ طَعاماً طَيِّياً في المَطعَمِ.                        يَطبُخُ■                                        يُطبَخُ5

(آشپز در آشپزخانه خوراک خوبی می پزد.)

6-    ...   حَلَويّاتٌ لذيذةٌ في مدينةِ يَزد.                                         تُصنَعُ■                               يَصنَعُ5

(شیرینی های خوش مزه ای در شهر یزد ساخته می شود.)

اَلتَّمْرينُ الرابع: اُکتُب مفردَ الأسماءِ التّاليَةِ، مُستَعيناً بِمُعجَمِ الدّرسِ.  (مفرد نام های زیر را با استفاده از واژه نامه درس بنویس.)

آبار: بئر (چاه)                   مَوانِئ: میناء (بندر)                                  أدويَة: دواء (دارو)                                  دُوَل: دولة (دولت)

صُخور: صخرة (خرسنگ)        سُفُن: سفینة (کشتی)                                  خُطوط: خط (خط)                                  أنابيب: أنبوب (لوله)

مَصافي: مصفی (پالایشگاه)       مَوادّ: مادة (ماده)                                  مَواعِد: موعد (وقت)                                  بُلدان: بلد (کشور)

اَلتَّمْرينُ الخامس: عَيِّن الکلمةَ الّتي لا تُناسِبُ الکلماتِ الأُخرَی في المَعنَی مَعَ بيانِ السَّبَبِ. (به همراه بازگفت دلیل، واژه ای را که با واژگان دیگر در معنا هماهنگ نیست شناسایی کن.)

1- وَقود(سوخت)5                 غاز(گاز)5                                     نِفط(نفت)5                                     حَرب(جنگ)

2- ناقِلَة(نفت کش)5               ثامِنَة(هشتم) ■                                طائرَة(هواپیما)5                              حافِلَة(اتوبوس)5

3- سَماد(کود) ■                    مَحَطَّة(ایستگاه)5                               ساحَة(میدان)5                            مَطار(فرودگاه)5

4- زُبدَة(کره)5                    جُبنَة(پنیر)5                                     تَقاعُد(بازنشستگی) ■                              حَليب(شیر)5

5- دَجاجَة(مرغ)5                 حَمامَة(کبوتر)5                                     بومَة(جغد)5                                     نَفَقَة(هزینه)

6- أحمَر(سرخ)5                  أحسَن(بهتر) ■                                     أزرَق(آبی)5                                     أصفَر(زرد)5

اَلْبَحثُ الْعِلميُّ(پژوهش علمی)

اُکْتُبْ آيَةً أَوْ حَديثاً أَو شِعراً أَو کَلاماً جَميلاً مُرتَبِطاً بِمَفهومِ الدَّرسِ. (آیه، حدیث، شعر یا سخنی زیبا در ارتباط با مفهوم درس بنویس.)

(لِلْإشارَةِ إلَي النِّعَمِ الْإلهيَّةِ) (برای نمونش به نعمت های ایزدی.)

 

مَنجَمُ الفَحْمِ في مُحافَظَةِ کرمان (معدن زغال سنگ در استان کرمان.) 1- مَنجَمُ الفَحْم: معدن زغال سنگ

0

إنَّ إيرانَ مِنْ الدُّوَلِ الْجَميلَةِ في الْعالَمِ وَ الْمَشهورَةِ بِالْکَثيرِ مِنَ الْمَناطِقِ الْخَلّابَةِ وَ الْمَعالِمِ التّاريخيَّةِ وَ الثَّقافيَّةِ؛

ترجمه: ايران از کشورهای زيبای جهان و شناخته شده به بسياری از مناطق دلربا و آثار تاريخی و فرهنگی است.

وَ فيها صِناعاتٌ يَدَويَّةٌ تَجذِبُ السائحين مِنْ کُلِّ الْعالَمِ.

ترجمه: و در آن صنايع دستی وجود دارد که گردشگران را از همۀ جهان جذب می کند.

شَهِدَتْ إيرانُ فِي السَّنَواتِ الْأخيرَةِ نُمُوّاً مَلحوظاً فِي السّياحَةِ، فَهيَ تَستَطيعُ أَنْ تَحصُلَ مِنَ السّياحَةِ عَلَی ثَروَةٍ عَظيمَةٍ بَعدَ النِّفطِ.

ترجمه: ايران در سال های اخير رشد قابل ملاحظه ای را در گردشگری شاهد بوده است. ايران می تواند از گردشگری ثروت هنگفتی را پس از نفت به دست آورد.

يَرَی بَعْضُ السائحين إيرانَ بَلَداً مُمتازاً لِقَضاءِ الْعُطُلاتِ.

ترجمه: برخی گردشگران، ايران را سرزمينی عالی برای گذراندن تعطيلات می بينند.

قامَتْ مُنَظَّمَةُ الْيونِسکو بِتَسجيلِ مُدُنٍ وَ مَناطِقَ ثَقافيَّةٍ وَ تاريخيَّةٍ إيرانيَّةٍ في قائِمَةِ التُّراثِ الْعالَميِّ؛

ترجمه: سازمان يونسکو اقدام به ثبت شهرها و مناطق فرهنگی و تاريخی ايران در سیاهۀ ميراث جهانی کرده است؛

لِأنَّها تَجذِبُ کَثيراً مِنَ السّائحينَ إلَيها.

ترجمه: زيرا ايران بسياری از گردشگران را به سوی خود جذب می کند.

مِنَ الْآثارِ وَ الْمَعالِمِ التّاريخيَّةِ في إيران:

ترجمه: از آثار و نشانه های تاريخی ايران:

مرقد الإمام الرضا و مرقد الفردوسي فی مشهد و مرقد السیدة معصومة بمدینة قم و آثارُ برسبوليس وَ مَقَبَرَتا حافِظٍ وَ سَعديٍّ في مُحافَظَةِ فارِس،

ترجمه: آستانۀ امام رضا و بارگاه فردوسی در مشهد، آستانۀ بانو معصومه در شهر قم، آثار پرسپوليس و دو آرامگاه حافظ و سعدی در استان فارس،

«طاقِ بُستان» و «کَتيبةِ بيستون» في مُحافَظَةِ کِرمانشاه، قَلعَةُ «فَلَكِ الْأفلاك» في خُرَّم آباد،

ترجمه: طاق بستان و کتیبه بیستون در استان کرمانشاه، قلعۀ فلک الأفلاک در خرّم آباد،

وَ قَلعَةُ الْوالي وَ غاباتُ الْبَلّوطِ في إيلام و حَمّام کَنجعَلي خان في مُحافَظَةُ کِرمان الْمَشهورةِ بِإنتاجِ الْفُستُقِ وَ السَّجّادِ،

ترجمه: قلعۀ والی و جنگل های بلوط در ايلام و حمّام گنجعلی خان در استان کرمان شناخته شده به خاطر توليد پسته و قالی،

و شَلّالاتُ شوشتر وَ مَقبَرَةُ النَّبيِّ دانيال في خوزِستان،

ترجمه: آبشارهای شوشتر و آرامگاه دانيال پيامبر در خوزستان

وَ مَرقَدُ ابْنِ سينا الْعالِمِ الْمَشهورِ فِي الْعالَمِ، وَ کَهفُ عَلي صَدر وَ هوَ مِنْ أَطوَلِ الْکُهوفِ الْمائيَّةِ في الْعالَمِ في همدان،

ترجمه: آرامگاه پور سينا دانشمند نامدار در جهان و غار علی صدر از بزرگ ترين غارهای آبی جهان در همدان،

 وَ الْعِماراتُ الْأثَريَّةُ في إصفهان وَ قَدْ سَجَّلَتْها مُنَظَّمَةُ الْيونِسکو الدُّوَليَّةُ في قائِمَةِ التُّراثِ الْعالَميِّ،

ترجمه: ساختمان های تاريخی در اصفهان که سازمان جهانی يونسکو آن را در سیاهۀ ميراث جهانی ثبت کرده است.

أمَّا الْمُحافَظاتُ الشَّماليَّةُ الثَّلاثُ عَلَی شاطِئِ بَحرِ قزوين؛ فَهيَ رائِعَةٌ بِمَناظِرِهَا الْجَميلَةِ،

ترجمه: امّا استان های شمالی سه گانه بر ساحل دريای مازندران به خاطر چشم اندازهای زيبايشان جالب اند.

کَأَنَّها قِطعَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ فَهيَ مُناسِبَةٌ لِلْبِطاقاتِ الْبَريديَّةِ،

ترجمه: گويی تکّه ای از بهشت اند و مناسب برای کارت پستال ها.

لابُدَّ مِن تَأليفِ کِتابٍ عَظيمٍ لِإحصاءِ مَناطِقِ الْجَذبِ السّياحيِّ في إيران،

ترجمه: برای برشمردن مناطق دارای جاذبۀ گردشگری در ايران ناگزير به نوشتن کتابی بزرگ هستيم،

نَذکُرُ قِسماً آخَرَ مِنها:

ترجمه: بخش ديگری از آنها را ذکر می کنيم:

يَزد وَ حَلَويّاتُها وَ مَناطِقُهَا الصَّحراويَّةُ،

ترجمه: يزد و شيرينيجات و مناطق صحرايی اش

و تَبريز وَ سوقُها الْمَشهورُ بِأَنَّهُ أَکبَرُ سوقٍ مُسَقَّفٍ فِي الْعالَمِ، فيهِ مَکانٌ واسِعٌ لِبَيْعِ السَّجاجيدِ وَ الذَّهَبِ.

ترجمه: تبريز و بازار مشهورش که بزرگ ترين بازار سقف دار جهان است و در آن جايی وسيع برای فروش فرش و طلا وجود دارد.

وَ بُحَيرَةُ زَريبار في مَريوان، وَ قُبَّةُ سُلطانيَّة في زَنجان، وَ مُتحَفُ التُّراثِ الرّيفيِّ قُرْبَ رَشت،

ترجمه: درياچۀ زريوار در مريوان، گنبد سلطانيّه در زنجان، موزۀ روستايی نزديک رشت

فَتَنَوُّعُ مَعالِمِ إيران وَ اسْتِقرارُ الْوَضعِ الْأمنيِّ فيها يُشَجِّعُ السّائحينَ إلَی السَّفَرِ إلَيها لِرُؤيَةِ جَمالِ آثارِها وَ طَبيعَتِهَا الْخَلّابَةِ.

ترجمه: تنوّع آثار ايران و استقرار امنیت، گردشگران را به سفر به ايران برای ديدن زيبايی آثار و طبيعت جذّابش تشويق می کند.

اِبحَثْ في نَصِّ الدَّرسِ عَن جَوابٍ قَصيرٍ لِهذِهِ الْأَسئِلَةِ. (به دنبلا پاسخ کوتاهی برای این پرسشها در متن درس بگرد.)

1- مَا اسمُ الکهف الّذي هُوَ مِن أطوَلِ الکُهوفِ المائيَّةِ في العالَمِ؟ (اسم غاری که از درازترین غارهای آبی جهان است چیست؟)

- اسمُه کهف علی صدر. (نامش غاز علی صدر است.)

2- مِمَّ تَستَطيعُ إيرانُ أن تَحصُلَ عَلَی ثَروةٍ بعدَ النَّفطِ؟ (ایران از چه چیزی می تواند دارایی پس از نفت به دست آورد؟)

- تَستَطيعُ إیران أَنْ تَحصُلَ مِنَ السّياحَةِ عَلَی ثَروَةٍ عَظيمَةٍ بَعدَ النِّفطِر. (ايران می تواند از گردشگری ثروت هنگفتی را پس از نفت به دست آورد.)

3- اُذکُر عِمارةً مِنَ العِماراتِ الأثَريّةِ في مدينةِ إصفهان. (ساختمانی از ساختمان های تاریخی در شهر اصفهان را یاد کن.)

- مسجد شاه مِنَ العِماراتِ الأثَريّةِ في مدينةِ إصفهان. (مسجد شاه از ساختمان های تاریخی در شهر اصفهان است.)

4- أيُّ صِناعةٍ إيرانيّةٍ تَجذِبُ السّائحينَ مِن کُلِّ العالَمِ؟ (چه صنعت ایرانی گردشگران را از همه جهان جذب می کند؟)

- صِناعاتٌ يَدَويَّةٌ إيرانيّةٍ تَجذِبُ السائحين مِنْ کُلِّ الْعالَمِ. (صنايع دستی ایران گردشگران را از همۀ جهان جذب می کند.)

5- أينَ تَقَعُ قلعةُ الوالي؟ (دژ والی در واقع است؟) – تقعُ فی إیلام. (در ایلام واقع است.)

1- مِمَّ = من + ما: از چه    2- تقع: واقع است

اعلموا (بدانید.)

إعراب أجزاء الجملة الإسمية و الفعلية (ادب نیک زشتی خاندان را می پوشاند.)

اعراب به علامت انتهای کلمه گفته می شود و از ويژگی های بارز زبان عربی است.

کلمات از نظر علامت حرف آخرشان دو نوع اند: معرب و مبنی.

علامت  حرف آخر بيشتر اسم ها با تغيير جايگاهشان در جمله، تغيير می کند که به  آنها  «معرب» گفته می شود؛ بيشتر اسم ها معرب اند؛ مانند «الله» در جمله های زير:

﴿ بسم اللهِ الرّحمن الرّحيم﴾ 

﴿ و اللهُ يَعلمُ ما في قلوبکُم﴾  الأحزاب: 51  

﴿ و استَغفروا اللهَ إنّ اللهَ غفورٌ رحيمٌ﴾  البقرة: 199     

برخی هم با تغيير جايگاهشان در جمله، علامت حرف آخرشان ثابت می ماند که «مبنی» ناميده می شوند مانند ضماير ( أنتم، کم، ...)؛ اسم اشاره (هذا، ذ لك، ...)؛  کلمات پرسشی ( أين ، من، ...)

حالت های اعراب اسم: رفع؛ نصب ؛ جر

اعراب رفع و علامت  آن « ـُــٌ  ، ون در جمع مذکّر، ان در مثنی» است؛ مانند: الکاتبُ، کاتبٌ، الکاتبون، الکاتبان.   

اعراب نصب و علامت  آن « ــَـــًـ  ، ين در جمع مذکّر، ين در مثنی» است؛ مانند الکاتبَ، کاتباً، الکاتبينَ، الکاتبَينِ.

اعراب جر و علامت  آن « ــِـــٍ ،  ين در جمع مذکّر، ين در مثنی» است؛ مانند الکاتبِ، کاتبٍ، الکاتبينَ، الکاتبَينِ.

کلمه دارای اعراب رفع را «مرفوع»؛ دارای اعراب نصب را «منصوب»؛  و دارای اعراب جر را «مجرور» می نامند.

اختبر نفسك: عَيِّن إعرابَ للکلماتِ الّتي أُشيرَ إليه بِخطٍّ، المرفوعةِ وَ المنصوبَةِ وَ المَجرورةِ. (ادب نیک زشتی خاندان را می پوشاند.)

1- قَرَأَ الطّالِبُ المُجِدُّ قصيدَةً رائعَةً. (دانش آموز کوشا چکامه جالبی را خواند.)

2- لا تَکتُب شَيئاً عَلَی الآثارِ التّاريخيَّةِ. (روی آثار تاریخی چیزی ننویس.)

3- رَسَمَ الأولادُ صورةً جميلةً عَلَی رَملِ السّاحِلِ. (پسران عکس زیبایی بر روی شن ساحل نگاشتند.)

1- رمل: ماسه  

با نقش های فاعل، مفعول، مبتدا و خبر آشنا شديد. اکنون با اعراب اين نقش ها آشنا شويد.

فاعل، مبتدا و خبر، مرفوع اند و مفعول منصوب است (البته هنگامی که یک اسم ظاهر باشند).

﴿ وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَّه ﴾ الأحزاب: 22  (هنگامی که مؤمنان [لشگر] حزب ها را دیدند گفتند این همان است که خدا به ما نوید داد.)

فاعل و مرفوع به واو   مفعول و منصوب به فتحه      فاعل و مرفوع به ضمه

ثَمَرَةُ    الْعِلْمِ             إِخْلاصُ     الْعَمَلِ. (میوه دانش پاکی کردار است.)

مبتدا و مرفوع به ضمه  خبر و مرفوع به ضمه

اخْتبِر نَفْسَكَ: أَعرِبِ الْکَلِماتِ الْمُلَوَّنَةَ. (خودت را بیازما: اعراب واژگان رنگی را بازگو کن.)

1- مُديرُ المدرَسَةِ واقِفٌ أمامَ الاِصطِفافِ الصَّباحيِّ. (مدیر دبیرستان روبه روی صف صبحگاه ایستاده است.) / مُديرُ: مبتدا و مرفوع؛ رفع به ضمه / واقِفٌ: خبر و مرفوع؛ رفع به ضمه

2- اللَّونُ البَنَفسَجيُّ لِغُرفَةِ النَّومِ مُهَدِّئُ الأعصابِ. (رنگ بنفش برای اتاق خواب آرام بخش اعصاب است.) / اللَّونُ: مبتدا و مرفوع؛ رفع به ضمه / مُهَدِّئُ: خبر و مرفوع؛ رفع به ضمه

3- لا يُصَدِّقُ العاقِلُ قَولَ الَّذي يَکذِبُ کثيراً. (خردمند سخن کسی را که بسیار دروغ می گوید باور نمی کند.) / العاقِلُ: فاعل و مرفوع؛ رفع به ضمه / قَولَ: مفعول و منصوب؛ نصب به فتحه

إعراب الصفة و المضاف إليه.

با صفت و مضاف اليه در پايه نهم آشنا شديد. صفت در اعراب تابع (پيرو) موصوف خودش است و اعراب مضاف اليه جر است (مضاف اليه مجرور است؛ يعنی دارای علامت  ـِـــٍ ، ينِ يا ينَ است).

مبتدا، خبر، فاعل و مفعول می توانند بعد از خودشان صفت يا مضاف اليه داشته باشند؛

مثال:     اللَّونُ              الأبيَضُ                      لَونُ            الهُدوءِ. (رنگ سفید رنگ آرامش است.)

مبتدا و مرفوع به ضمه    صفت و مرفوع به ضمه      خبر و مرفوع به ضمه    مضاف اليه و مجرور به کسره   

فَحَصَ        الطَّبيبُ       أسنانَ          الوَلَدِ              الصَّغيرِ. (پزشک دندان های پسر کوچک را معاینه کرد.)

فعل          فاعل و مرفوع   مفعول و منصوب   مضاف اليه و مجرور  صفت و مجرور

اِختَبِر نَفسَکَ؛ عَيِّنِ الصِّفةَ وَ المُضافَ إلَيهِ، ثُمَّ اذکُر إعرابَهُما. (خودت را بیازما: صفت و مضاف الیه را شناسایی کن؛ سپس اعراب آن دو را بازگو کن.)

1- رِضَا اللهِ في رِضَا الوالِدَينِ. (خرسندی خدا در خرسندی پدرومادر است.) / اللهِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / الوالِدَينِ: مضاف الیه و مجرور به «ین»

2- سُکوتُ اللّسانِ سَلامَةُ الإنسانِ.  (خاموشی زبان تندرستی آدمی است.) / اللّسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / الإنسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره

3- يَکذِبُ الإنسانُ الضَّعيفُ وَ يَصدُقُ الإنسانُ القَويُّ. (انسان ناتوان دروغ می گوید و انسان توانا راست می گوید.) / الضَّعيفُ: صفت و مرفوع به تبعیت

4- الطُّلاّبُ المُؤدّبونَ مُحتَرَمونَ عِندَ المُعلِّمينَ. (دانش آموزان فرهیخته نزد آموزگاران گرامی اند.) / المُؤدّبونَ: صفت و مرفوع به تبعیت/ المُعلِّمينَ: مضاف الیه و مجرور به کسره

5- الشَّعبُ العالِمُ شَعبٌ ناجِحٌ. (ملت دانا ملت کامیاب است.) / العالِمُ: مضاف الیه و مجرور به کسره / ناجِحٌ: صفت و مرفوع به تبعیت

در گروه های دو نفره شبيه گفت و گوی زير را در کلاس اجرا کنيد.

حوارٌ (گفتگو)

(في الصَّيدَليَّةِ) = در داروخانه

الحاجُّ = حج گزار

الصَّيدَليُّ = داروخانه دار

عَفواً، ما عِندي وَصفَةٌ = ببخشید؛ من نسخه ندارم.

وَ أُريدُ هذهِ الأدويَةَ المَکتوبَةَ عَلَی الوَرَقَةِ.

= این داروهای نوشته شده بر روی ورقه را می خواهم.

أعطِني الوَرَقَةَ: = ورقه را به من بده

مِحرارٌ، حُبوبٌ مُسَکِّنَةٌ لِلصُّداعِ، حُبوبٌ مُهَدِّئَةٌ، کَبسول أمبيسيلين، قُطنٌ طِبِّيٌّ، مَرهَمٌ لِحَسّاسِيَّةِ الجِلدِ ...

= دماسنج، قرص مسکن برای سردرد، قرص آرامش بخش، کپسول آمپی سیلین، پنبه طبی، پماد حساسیت پوست...

لا بَأسَ، وَلکِن لا أُعطيکَ أمبيسيلين.

= اشکالی ندارد؛ ولی آمپی سیلین به تو نمی دهم.

لِماذا أ ما عِندَکُم؟

= چرا؛ آیا ندارید؟

لا؛ عندنا؛ ولکن بَيعَها بِدونِ وَصفَةٍ غَيرُ مَسموحٍ.

= نه؛ داریم؛ امّا فروشش بدون نسخه ممنوع است.

شُکراً جَزيلاً، يا حَضرَةَ الصّيدَليِّ.

= بسیار سپاسمندم؛ جناب داروخانه دار

لِمَن تَشتَري هذِهِ الأدويَةَ؟ = این دارو را برای که می خری؟

أشتَريها لِزُمَلائي في القافِلَةِ = برای همکارم در کاروان می خرمش.

الشِّفاءُ مِنَ اللهِ. = درمان از [سوی] خداوند است.

1- اَلصَّيدَليَّة: داروخانه   2- الصَّيدَليّ: داروخانه دار 3- اَلْأَدْويَة: داروها، مفرد: الدَّواء    4- اَلْمِحْرار: دماسنج    45- اَلْقُطْن: پنبه    6- اَلجِلدْ: پوست   

التَّمارين

اَلتَّمْرينُ الْأوَّلُ: أيُّ کلمةٍ مِن کلماتِ الدَّرسِ، تُناسِبُ التَّوضيحاتِ التّاليَةَ؟ (چه واژه ای از واژه های درس با گزارش های زیر سازگار است.)

1- آلَةُ الإطِّلاعِ عَلَی دَرَجَةِ حَرارةِ الجِسمِ وَ الجَوِّ؟ (ابزاری برای آگاهی از درجه حرارت بدن و هوا.) / المِحرار: دماسنج

2- يَومُ الاِستِراحَةِ للمُوَظَّفينَ وَ العُمّالِ وَ الطّلاّبِ. (روز آسایش برای کارمندان کارگران و دانش آموزان.) / یوم العُطلة: دماسنج

3- مِنطَقَةٌ بَرِّيَّةٌ بِجِوارِ البِحارِ وَ المُحيطاتِ. (سرزمینی خشک در کنار دریاها و اقیانوس ها.) / الشاطئ: دریاکنار

4- إدارَةٌ لِتَسليمِ الرَّسائلِ وَ استِلامِها. (اداره ای برای دادن و دریافت نامه ها.) / إدارَةٌ البرید: اداره پست

5- نَباتٌ يُعطي ثَمَراً أبيَضَ اللَّونِ. (گیاهی که میوه سفیدرنگی می دهد.) / الفُستُق: پسته

6- مَکانٌ لِبَيعِ الأدويَةِ. (جایی برای خرید دارو.) / اَلصَّيدَليَّة: داروخانه  

اَلتَّمْرينُ الثّاني: ضَعْ في الفراغِ کلمةً مُناسبةً مِنَ الکلماتِ التّاليَة. «کلمتان زائدتان» (در جای خالی واژه مناسب از واژگان زیر بگذار.)

تُراثٌ / قُبَّةِ / جِلديٌّ / رائعَةً / السِّيّاحيِّ / الرِّيفِ / الحَلَوِيّاتُ

1- کانَ لِصَديقي مَرَضٌ جِلديٌّ فَذَهَبَ إلَی المُستَشفَی. (دوستم بیماری پوستی داشت؛ ازین رو به بیمارستان رفت.)

2- قَرَأتُ قَصيدَةً رائعَةً لِأميرِ الشُّعَراءِ أحمَد شَوقي. (چکامه ای جالب از سخن سالار احمد شوقی خواندم.)

3- جَلَسنا تَحتَ قُبَّةِ شاه شِراغ (ع) في مدينةِ شيراز. (زیر گنبد شاه چراغ در شهر شیراز نشستیم.)

4- إنَّ کُردستان مِن مَناطِق ِالجَذبِ السِّيّاحيِّ في إيران. (همانا کردستان از استانهای جذب گردشگر در ایران است.)

5- العَيشُ في الرِّيفِ جَميلٌ جِدّاً. (زندگانی در روستا بسیار زیباست.)

1- کانَ لِـ: داشت

اَلتَّمْرينُ الثّالِثُ: ضَعْ في الفراغِ کلمةً مُناسبةً. (در جای خالی واژه مناسب بگذار.)

1- رَأَينا .....   مِن أمِريکَا الوُسطَی في المُتحَفِ.                                                        سائحانِ5                                                         سائحَينِ■

(دو گردشگر از آمریکای مرکزی در دیرینکده دیدم.)

2- ساعَدَتِ   .....   المَرأَةَ الَّتي تَصادَمَت بِالسَّيّارَةِ.                                                        المُمَرِّضَتانِ■                                                   المُمَرِّضَتَينِ5

(دو پرستاز به زنی که با خودرو برخورد کرده بود یاری رساندند.)

3- حُزنُ   .....   في قُلوبِهِم لا في وُجوهِهِم.                                                        المؤمِنونَ5                                                          المؤمِنينَ■

(اندوه مؤمنان در دلهایشان است نه در چهره شان.)

4- .....   وَقَفا في بِدايَةِ السّاحَةِ الأُولَی.                                                        الشُّرطيَّينِ5                                                        الشُّرطيّانِ■

(دو پاسْوَر در آغاز میدان اولی ایستادند.)

5- .....   حاضِرونَ في مِهرَجانِ المَدرسةِ.                                                        المُعَلِّمونَ■                                                        المُعَلِّمينَ5

(آموزگاران در جشنواره دبیرستان حاضرند.)

6- نَزَلَ   .....   مِن طائراتِهِمُ الحَربيَّةِ.                                                        الطّيّارونَ■                                                        الطّيّارينَ5

(خلبانان از جنگنده هایشان پایین آمدند.)

اَلتَّمْرينُ الرّابِعُ: عَيِّنِ الکلمةَ المُعرَبَةَ مِن ناحيَةِ القَواعِدِ. (واژه معرب را از نظر قواعد شناسایی کن.)

1- سعيدٌ(سعید) ■                   کَيفَ(چگونه)5                                     هو(او)5                                     ـکم(شما)5

2- هذا(این)5                      هؤلاءِ(اینان)5                                     اللهُ(یزدان)■                                     ذلِکَ(آن)5

3- هِيَ(او)5                      أنتِ(تو)5                                     نَحنُ(ما)5                                     صَحيفَة(روزنامه)

4- بَريد(پست)■                     أُولئکَ(آنان)5                                     تِلکَ(آن)5                                     هذِهِ(این)5

5- هَل(آیا)5                       فُستُق(پسته)■                                     أينَ(کجا)5                                     مَتَی(کی)5

التَّمْرينُ الْخامِسُ: تَرجِمِ العباراتِ التّاليَةَ ثُمَّ أعرِب اِلکَلِماتِ الَّتي تَحتَها خَطٌّ.  (عبارت های زیر را ترجمه کن؛ سپس اعراب واژگانی را که زیرشان خط است بازگو کن.)

1- هَل جَزاءُ الإحسانِ إلاَّ الإحسانُ. (آیا سزای نیکی جز نیکی است؟) / الإحسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره

2- خَيرُ النّاسِ مَن نَفَعَ النّاسَ. (بهترین مردم کسی است که به مردم سود می رساند.) / النّاسِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / النّاسِ: مفعول و منصوب به فتحه

3- الدَّهرُ يَومانِ؛ يَومٌ لَکَ وَ يَومٌ عَلَيکَ. (روزگار دو روز است؛ روزی به سودت و روزی به زیانت.) / يَومانِ: خبر و مرفوع به «ان»

4- جَمالُ العِلمِ نَشرُهُ وَ ثَمَرَتُهُ العَمَلُ بِهِ. (زیبایی دانش پراکندن آن است و میوه آن انجام دادن آن.) / نَشرُ: خبر و مرفوع به ضمه / ثَمَرَة: مبتدا و مرفوع به ضمه

5- اِستَخرَجَ الفَلّاحونَ ماءً مِن بِئرِ القَريَةِ. (کشاورزان آب را از چاه روستا بیرون کشیدند.) / الفَلّاحونَ: فاعل و مرفوع به ضمه / ماءً: مفعول و منصوب به فتحه

6- العَقلُ السَّليمُ في الجِسمِ السَّليمِ. (خرد سالم در بدن سالم است.) / السَّليمُ: مضاف الیه و مجرور به کسره

0

اَلْغَوّاصونَ الَّذينَ ذَهَبوا إلَی أَعماقِ الْمُحيطِ لَيلاً، شاهَدوا مِئاتِ الْمَصابيحِ الملونة الَّتي يَنبَعِثُ ضَوؤُها مِنَ الْأسَماكِ الْمُضيئَةِ،

ترجمه: غوّاصانی که شبانه به ژرفای اقيانوس رفته اند، صدها چراغ رنگارنگ را ديده اند که نورشان از ماهی‌های درخشنده فرستاده می‌شود.

وَ تُحَوِّلُ ظَلامَ الْبَحرِ إلَی نَهارٍ مُضيءٍ يَستَطيعُ فيهِ الْغَوّاصونَ الْتِقاطَ صُوَرٍ في أَضواءِ هذِهِ الْأسَماكِ.

ترجمه: و تاريکی دريا را به روز روشن تبديل می‌کنند که غوّاصان در آن می‌توانند در نورهای اين ماهی‌ها عکس بگيرند.

اِکْتَشَفَ الْعُلَماءُ أَنَّ هذِهِ الْأضواءَ تَنبَعِثُ مِن نَوعٍ مِنَ الْبَکتيريا الْمُضيئَةِ الَّتي تَعيشُ تَحتَ عُيونِ تِلْكَ الْأسَماكِ.

ترجمه: دانشمندان کشف کرده اند که اين روشنايی‌ها از گونه ای باکتری درخشانی که زير چشمان اين ماهی‌ها زندگی می‌کند فرستاده می‌شود.

هَل يُمکِنُ أَن يَستَفيدَ الْبَشَر يَوماً مِنْ تِلْكَ الْمُعجِزَةِ الْبَحريَّةِ، وَ يَستَعينَ بِالْبَکتيريا الْمُضيئَةِ لِإنارَةِ الْمُدُنِ؟

ترجمه: آيا ممکن است که روزی بشر از اين معجزۀ دريايی بهره ببرد و بتواند برای افروختن شهرها از باکتری درخشان ياری بجويد؟

رُبَّما يَستَطيعُ ذٰلِكَ، لِأنَّهُ « مَنْ طَلَبَ شَيئاً وَ جَدَّ وَجَدَ ».

ترجمه: شايد بتواند اين کار را انجام دهد؛ زيرا هرکس چيزی بخواهد و کوشش کند می‌يابد.

إنَّ لِسانَ الْقِطِّ سِلاحٌ طِبّيٌّ دائِمٌ، لِأنَّهُ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفْرِزُ سائِلاً مُطَهِّراً، فَيَلْعَقُ الْقِطُّ جُرْحَهُ عِدَّةَ مَرّاتٍ حَتیَّ يلتئمَ.

ترجمه: بی گمان زبان گربه ابزار پزشکی هميشگی است؛ زيرا پر از غدّه‌هايی است که مايعی پاک کننده می‌تراود، در نتيجه گربه زخمش را چند بار می‌ليسد تا بهبود يابد.

إنَّ بَعضَ الطُّيورِ وَ الْحَيَواناتِ تَعْرِفُ بِغَريزَتِها الْأعشابَ الطِّبّيَّةَ وَ تَعلَمُ کَيفَ تَستَعمِلُ الْعُشبَ الْمُناسِبَ لِلْوِقايَةِ مِنَ الْأمراضِ الْمُختَلِفَةِ؛

ترجمه: بی گمان برخی پرندگان و جانوران با غريزۀ خود گياهان دارويی را می‌شناسند و می‌دانند چگونه گياه مناسب را برای پيشگيری از بيماری‌های گوناگون به کار برند؛

وَ قَد دَلَّتْ هٰذِهِ الْحَيَواناتُ الْإنسانَ عَلَی الْخَواصِّ الطِّبّيَّةِ لِکَثيرٍ مِنَ النَّباتاتِ الْبَرّيَّةِ وَ غَيرِها.

ترجمه: اين جانوران، انسان را به خاصيت‌های پزشکی بسياری از گياهان خشک زی و غيره راهنمايی کرده اند.

إنَّ أَغلَبَ الْحَيَواناتِ إضافَةً إلَی امْتِلاکِها لِلُغَةٍ خاصَّةٍ بِها، تَمْلِكُ لُغَةً عامَّةً تَستَطيعُ مِنْ خِلالِها أَن تَتَفاهَمَ مَعَ بَعضِها،

ترجمه: بی گمان بيشتر جانوران افزون بر داشتن زبان ويژۀ خود زبانی همگانی دارند که با آن می‌توانند [سخن] يکديگر را بفهمند،

فَلِلْغُرابِ صَوتٌ يُحَذِّرُ بِهِ بَقيَّةَ الْحَيَواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ سَريعاً عَنْ مِنطَقَةِ الْخَطَرِ،

ترجمه: کلاغ صدايی دارد که با آن به بقيۀ جانوران هشدار می‌دهد تا زود از منطقۀ خطر دور شوند،

فَهوَ بِمَنزَلَةِ جاسوسٍ مِنْ جَواسيسِ الْغابَةِ.

ترجمه: او به مانند خبرچینی از خبرچینان جنگل است.

لِلْبَطِّ غدة طَبيعيَّةٌ بِالْقُربِ مِنْ ذنبها تَحتَوي زَيتاً خاصّاً يَنتَشِر عَلَی جسمها فَلا تَتَأَثَّرُ بِالْماءِ.

ترجمه: اردک نزديک دمش غده طبيعی دارد که دارای روغنی ويژه است که روی بدنش پخش می‌شود؛ در نتیجه تحت تأثير آب قرار نمی گيرند.

تَستَطيعُ الْحِرباءُ أَنْ تُديرَ عَينَيها في اتِّجاهاتٍ مُختَلِفَةٍ دونَ أَنْ تُحَرِّكَ رَأْسَها وَ هيَ تَستَطيعُ أَنْ تَرَی فِي اتِّجاهَينِ في وَقتٍ واحِدٍ.

ترجمه: آفتاب پرست می‌تواند بی آنکه سرش را تکان بدهد چشمانش را در جهت‌های مختلف بچرخاند و می‌تواند در يک لحظه در دو جهت ببيند.

لا تَتَحَرَّكُ عَينُ الْبومَةِ، فَإِنَّها ثابِتَةٌ، وَلٰکِنَّها تُعَوِّضُ هٰذَا النَّقصَ بِتَحريكِ رَأسِها في کُلِّ جهة

ترجمه: چشم جغد حرکت نمی کند، چشم‌ها ثابت اند، ولی اين نقص را با حرکت دادن سرش در هر جهتی جبران می‌کند.

وَ تَستَطيعُ أَنْ تُديرَ رَأسَها مئتین و سبعین درجة دونَ أَنْ تُحَرِّكَ جِسمَها.

ترجمه: و می‌تواند بی آنکه بدنش را حرکت دهد سرش را دویست و هفتاد درجه بچرخاند.

عَيِّن الجملةَ الصّحيحةَ و غيرَ الصَّحيحةِ حَسَبَ الحقيقةِ و الواقِعِ. (جمله درست و نادرست را بر حسب حقیقت و واقعیت مشخص کن.)

۱-  لِلزَّرّافَةِ صَوتٌ يُحَذِّرُ الحَيَواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ عَن الخَطَرِ. (زرافه صدايی دارد که با آن به بقيۀ جانوران هشدار می‌دهد.) ×

۲- تُحَوِّل الأسماکُ المُضيئَةُ ظَلامَ البَحرِ إلَی نَهارٍ مُضيءٍ. (ماهی‌های درخشنده تاريکی دريا را به روز روشن تبديل می‌کنند.)  

۳- تَستَطيعُ الحِرباءُ أن تُديرَ عَينَيها فِي اتِّجاهٍ واحِدٍ. (آفتاب پرست می تواند که دوچشمش را در یک جهت بچرخاند.) ×

۴- لِسانُ القِطِّ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفرِزُ سائلاً مُطَهِّراً. (زبان گربه پر از غدّه‌هايی است که مايعی پاک کننده می‌تراود.)

۵- تَعيشُ أحياءٌ مائيَّةٌ في أعماقِ المُحيطِ. (جانداران آبی در ژرفای اقیانوس زندگی می کنند.)

6- يَتَحَرَّکُ رَأسُ البومَةِ فِي اتِّجاهٍ واحِدٍ. (سر جغد در یک جهت حرکت می کند.) ×

إعلموا

«الجملة الفعلية» و «الجملة الإسمية»

به جملۀ «يغفر الله الذنوب». «جمله فعليه» گفته می شود؛ زيرا با فعل شروع شده است.

الگوی جمله فعليه اين است: يَغفر(فعل)+ اللهُ (فاعل)+ الذنوبَ(مفعول).

دو جملۀ «الله يغفر الذنوب». و «الله غافر الذنوب». با اسم شروع شده اند. به چنين جمله هايی «جملۀ اسميه» گفته می شود.

الگوی جمله اسميه اين است: الله(مبتدا) + يغفر(خبر).

به جمله «الله عالمٌ.» جمله اسميه گفته می شود؛ زيرا با اسم شروع شده است.

مبتدا و خبر تقريبا همان نهاد و گزاره در دستور زبان فارسی اند.

مبتدا، اسمی است که معمولا در ابتدای جمله می آيد و درباره آن خبری گفته می شود.

خبر، بخش دوم جمله اسميه است و درباره مبتدا خبری می دهد.

شناخت اجزای جمله در ترجمه به ما کمک می کند.

اختَبر نَفسَك (خودت را بیازما)

عيّن الجملة الفعلية و الجملة الإسمية ، ثم اذکر المحل الإعرابي للکلمات الملونة. (جمله فعلیه و اسمیه را مشخص کن سپس نقش واژگان رنگی را معین کن.)

۱- ﴿يَضرِبُ اللهُ الأمثالَ لِلنّاسِ﴾ = خدا برای مردم مثال ها می زند. الجملةَ الفعليَّةَ / اللهُ: فاعل / الأمثالَ: مفعول

۲- إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ. = از دست دادن فرصت اندوه است. الجملةَ الإسميَّةَ / إضاعَةُ: مبتدا / غُصَّةٌ: خبر

گاهی مبتدا و خبر (نهاد و گزاره) و نيز فاعل و مفعول، صفت يا مضاف الیه می گيرند و خودشان موصوف و مضاف می شوند؛ مثال:  

صُدورُ    الأحرارِ   قُبورُ   الأسرارِ. = سينه های آزادگان گورهای رازهاست.

 مبتدا  مضاف اليه    خبر   مضاف اليه

يَزرَعُ  الفَلّاحُ  المُجِدُّ  أشجارَ  التُّفّاحِ. = کشاورز کوشا درختان سيب می کارد.

فعل   فاعل صفت  مفعول   مضاف اليه

إختَبر نفسَك(خودت را بیازما)

تَرجِم الأحاديثَ ثُمَّ عَيِّن المُبتَدَأَ و الخبرَ و الفاعِلَ و المَفعولَ في الجُمَلِ التّاليَةَ. (حدیث ها را ترجمه کن؛ سپس مبتدا و خبر و فاعل و مفعول را در جمله های زیر مشخص کن.)

۱- الحَسَدُ يَأکُلُ الحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ. (حسد نیکی ها را می خورد همانگونه که آتش هیزم را می خورد.)

الحَسَدُ: مبتدا / النّارُ: فاعل / الحَطَبَ: مفعول

۲- ما قَسَمَ اللهُ لِلعِبادِ شَيئاً أفضَلَ مِنَ العَقلِ. (خداوند چیزی را بهتر از خرد برای بندگانش تقسیم نکرده است.)

اللهُ: فاعل / شَيئاً: مفعول

۳- ثَمَرَةُ العِلمِ إخلاصُ العَمَلِ. (میوه دانش اخلاص در کار است.) / ثَمَرَةُ: مبتدا / إخلاصُ: خبر

حوارٌ (گفتگو)

(مَعَ سائقِ سَيّارةِ الأُجرةِ) (با راننده خودروی مسافرکش)

السّائحُ = گردشگر

سائقُ سَيّارةِ الأُجرةِ = راننده خودروی مسافرکش

أيُّهَا السّائقُ، نُريدُ أن نَذهَبَ إلَی المَدائنِ.

= ای راننده، می خواهیم به تیسفون برویم

أنا في خِدمَتِکُم. تَفَضَّلوا

= من در خدمتتان ام. بفرمایید.

کَمِ المَسافَةُ مِن بَغدادَ إلَی هُناکَ؟

= از بغداد تا آنجا چقدر مسافت است؟

أَظُنُّ المَسافَةَ سَبعَةً و ثلاثينَ کيلومتراً.

عَجيبٌ؛ لِمَ تَذهَبونَ إلَی المَدائنِ؟

= گمان می کنم سی و هفت کیلومتر باشد

شگفتا؛ چرا به تیسفون می روید؟

لِزيارةِ مَرقَدِ سَلمانَ الفارسيِّ وَ مُشاهَدَةِ طاقِ کِسرَی؛ لِماذا تَتَعَجَّبُ؟!

= برای دیدار از بارگاه سلمان فارسی و دیدن طاق کسری؛ چرا شگفت زده می شوی؟

لِأنَّهُ لا يَذهَبُ إلَی المَدائنِ إلّا قَليلٌ مِنَ الزُّوّارِ.

= زیرا فقط تعداد کمی از دیدارگران به تیسفون می روند.

في البِدايَةِ تَشَرَّفنا بِزيارةِ العَتَباتِ المُقَدَّسَةِ في المُدُنِ الأربَعَةِ کَربَلاءَ و النَّجَفِ و سامِرّاءَ و الکاظميَّةِ.

= در آغاز به دیدار آستانه های مقدس در شهرهای چهارگانه: کربلا نجف سامرا و کاظمیه رفتیم.

زيارةٌ مَقبولةٌ للجميعِ! أَ تَعرِفُ مَن هوَ سَلمانُ الفارسيُّ أم لا؟

= زیارت همگی مقبول باشد. آیا می دانی سلمان فارسی کیست یا نه؟

نَعَم؛ أعرِفُهُ، إنَّهُ مِن أصحابِ النَّبيِّ (ص) و أصلُهُ مِن إصفَهان.

= آری؛ من می شناسم؛ او یکی از یاران پیامبر است و اصلش از اصفهان است.

أحسَنتَ! وَ هَل لَکَ معلوماتٌ عَن طاقِ کِسرَی؟

= آفرین؛ آیا اطلاعاتی از طاق کسری داری؟

بالتَّأکيدِ؛ إنَّهُ أحَدُ قَصورِ المُلوکِ السّاسانيّينَ قَبلَ الإسلامِ. قَد أنشَدَ شاعِرانِ کبيرانِ قَصيدَتَينِ عِندَ مُشاهَدَتِهِما إيوانِ کِسرَی؛ البُحتُريُّ مِن أکبَرِ شُعَراءِ العَرَبِ، و خاقانيُّ، الشّاعِرُ الإيرانيُّ.

= البته؛ آن ، یکی از کاخهای پادشاهان ساسانی پیش از اسلام است. دو سخنور بزرگ هنگام دیدار از ایوان کسری دو قصیده سروده اند: بحتری از بزرگترین شاعران عرب و خاقانی شاعر ایرانی

ما شاءَ اللهُ! بارَکَ اللهُ فيکَ!

مَعلوماتُکَ کثيرَةٌ!

= ماشاء الله ، خدا به تو برکت دهد. اطلاعات تو بسیار است.

1- أحسنتَ: آفرين 2- قدَ أنشَد:َ سروده است 3- بارَكَ اللّهُ فيكَ: آفرين بر تو

التَّمارين

اَلتَّمْرينُ الْأوَّلُ: أيُّ کلمةٍ مِن کلماتِ المُعجَمِ، تُناسِبُ التَّوضيحاتِ التّاليَةَ؟ (چه کلمه ای از کلمه های واژه نامه مناسب توضیحات زیر است.)

۱- طائرٌ يَسکُنُ في الأماکِنِ المَتروکَةِ يَنامُ في النَّهارِ وَ يَخرُجُ في اللّيلِ. (پرنده ای که در مکانهای متروکه ساکن می شود. روزها می خوابد و شبها بیرون می آید.)  بوم

۲- عُضوٌ خَلفَ جِسمِ الحَيَوانِ يُحَرِّکَهُ غالباً لِطَردِ الحَشَراتِ. (اندامی پشت بدن جانور که غالبا برای راندن حشره ها آن را تکان می دهد.) ذَنَب

۳- نباتاتٌ مُفيدَةٌ للمُعالَجَةِ نَستَفيدُ مِنها کَدواءٍ. (گیاهانی سودمند برای درمان ما از آنها به عنوان دارو استفاده می کنیم.) أعشاب طبّیّة

۴- طائرٌ يَعيشُ في البَرِّ و الماءِ. (پرنده ای که در خشکی و آب زندگی می کند.) بَطّ

۵- عَدَمُ وجودِ الضَّوءِ. (نبود روشنایی.) ظَلام

6-  نَشرُ النّورِ. (پراکنش نور.) إنارة

اَلتَّمْرينُ الثّاني: عَيِّن الکلماتِ المُتَرادفَةَ و المُتَضادَّةَ. = ≠ (واژگان مترادف و متضاد را مشخص کن.)

اِستَطاعَ (توانست) = قَدِرَ

سِلم(آشتی) حَرب(جنگ)

غَيم (ابر) = سَحاب

حُجرَة (اتاق) =غُرفَة

اِقتَرَبَ (نزدیک شد) اِبتَعَدَ (دور شد)

إحسان(نیکی کردن) إساءة (بدی کردن)

قذف (انداختن) = رمی

قُرب (نزدیکی) بعُد(دوری)

فارغ (خالی)  مملوء (پر)

ظَلام (تاریکی) ضياء (روشنایی)

فَرِحٌ (شاد) حَزينٌ(اندوهگین)

مِن فَضلِکَ (لطفاً) = رَجاءً

أغلق (بست) فتح (گشود)

نُفايَة(زباله) = زُبالَة

غصّة (اندوه) = حُزن

جاهِز(آماده) = حاضِر

اَلتَّمْرينُ الثّالِثُ: اُکتُب اسم کُلِ حَيَوانٍ في الفَراغِ؛ ثُمَّ عَيِّن المطلوبَ مِنکَ. (اسم هر جانوری را در جای خالی بنویس سپس  آن خواسته شده را مشخص کن.)

البَطُّ / الکِلابِ / الغُرابُ / الطّاووسِ / الحِرباءُ / البَقرةُ

 

تُعطي  البَقرةُ الحليبَ. (گاو ماده شیر می دهد.)  يُرسِلُ الغُرابُ أخبارَ الغابةِ. (کلاغ خبرهای جنگل را می رساند.) ذَنَبُ الطّاووسِ جميلٌ.

   ۱- الفاعل: البقرة                                      ۲- المفعول: أخبار               ۳- المضاف إليه: الطاووس (دم طاووس زیبا ست.)

 

الحِرباءُ ذاتُ عيونٍ مُتَحَرِّکَةٍ.       الشُّرطيُّ يَحفَظُ الأمنَ بِـ الکِلابِ. (پلیس با سگها امنیت را حفظ می کند.) البَطُّ طائرٌ مائيٌّ. (مرغابی پرنده آبزی است.)

   ۴- الصّفة: متحرّکة (آفتاب پرست دارای چشمهای متحرک است.)  ۵- المبتدأ: الشرطیّ                       ۶- الخبر: طائرٌ

اَلتَّمْرينُ الرّابِعُ: عَيِّن الفعل و الفاعِلَ و المَفعولَ في الکلماتِ الّتي أُشيرَ إليه بِخطٍّ. «نورُ السَّماءِ» (فعل، فاعل و مفعول را در واژگانی که با خط به آنها اشاره شده مشخص کن.)

۱- ﴿ فَأنزَلَ اللهُ سَکينَتَهُ عَلَی رَسولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنينَ (خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد.) / اللهُ: فاعل / سَکينَة: مفعول

۲-﴿ لا أملِکُ لِنَفسي نَفعاً وَ لا ضَرّاً إلّا ما شاءَ اللهُ (من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه خدا خواسته است.) / نَفعاً:  مفعول

۳- ﴿ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلقَهُ (برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد.) / مَثَلاً: مفعول / خَلق: مفعول

۴- ﴿ وَ لا يَظلِمُ رَبُّکَ أحَداً (پروردگارت به کسی ستم نمی ورزد.) / رَبُّ: فاعل

۵- ﴿ يُريدُ اللهُ بِکُمُ اليُسرَ (خداوند آسانی شما را مى‏خواهد.) / اللهُ: خداوند / اليُسرَ: مفعول

اَلتَّمْرينُ الْخامِسُ: عَيِّن المُبتَدَأَ و الخبرَ في الأحاديثِ التّاليَةِ. (مبتدا و خبر را در حدیث های زیر مشخص کن.)

۱- النَّدَمُ عَلَی السُّکوتِ خَيرٌ مِنَ النَّدَمِ عَلَی الکَلامِ. (پشیمانی به خاطر خاموشی بهتر از پشیمانی به خاطر سخن است.) / المُبتَدَأَ: الندم / الخبرَ: خیرٌ

۲- أکبَرُ الحُمقِ الإغراقُ في المَدحِ وَ الذَّمِّ. (زياده روى در ستايش و نكوهش، بزرگترين نادانی است.) / المُبتَدَأَ: أکبَرُ / الخبرَ: الإغراقُ

۳- سَيِّدُ القَومِ خادِمُهُم في السَّفَرِ. (سرور مردم كسى است كه در سفر خدمتگزار ایشان باشد.) / المُبتَدَأَ: سَيِّدُ / الخبرَ: خادِمُ

۴- العِلمُ صَيدٌ وَ الکِتابَةُ قَيدٌ. (ﺩﺍﻧﺵ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺕ ﻭ ﻧﻭﺷﺗﻥ ﺑﻧﺩ.) // المُبتَدَأَ: العِلمُ / الخبرَ: صَيدٌ // المُبتَدَأَ: الکِتابَةُ / الخبرَ: قَيدٌ

۵- الصَّلاةُ مِفتاحُ کُلِّ خَيرٍ. (نماز کلید هر خوبی است.) / المُبتَدَأَ: الصَّلاةُ / الخبرَ: مِفتاحُ

1- سَکينَة: آرامش 2- ضَر:ّ زيان 3- يُسْر: آساني 4- نَدَم: پشيماني 5- حُمْق: ناداني 6- ذَمّ: نکوهش 7- قَيْد: بند

اَلتَّمْرينُ السّادِسُ: تَرجِم الجُمَلَ التّاليَةَ ثُمَّ عَيِّن المَحَلَّ الإعرابيَّ للکلماتِ الّتي أُشيرَ إليه بِخطٍّ. (جمله های زیر را ترجمه کن سپس محل اعرابی واژگانی را که با خط به آنها اشاره شده مشخص کن.)

۱- ﴿ أتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ أنفُسَکُم (آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خودتان را فراموش می کنید؟)

النّاسَ:‌ مفعول / أنفُسَ: مفعول

۲- ﴿لا يُکَلِّفُ اللهُ نَفساً إلّا وُسعَها( خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند.)

اللهُ:‌ فاعل / نَفساً: مفعول

۳- أحَبُّ عِبادِ اللهِ إلَی اللهِ أنفَعُهُم لِعِبادِهِ. (محبوبترين بندگان در پيش خدا سودمندترینشان برای بندگانش است.)

أحَبُّ: مبتدا / عِبادِ: مضاف الیه / أنفَعُ: خبر

۴- حُسنُ الأدَبِ يَستُرُ قُبحَ النَّسَبِ. (ادب نیک زشتی خاندان را می پوشاند.)

الأدَبِ: مضاف الیه / قُبحَ: مفعول

۵- عَداوَةُ العاقِلِ خَيرٌ مِن صَداقَةِ الجاهِلِ. (دشمنی خردمند بهتر از دوستی نادان است.)

عَداوَةُ: مبتدا / الجاهِلِ: مضاف الیه

1- برّ: نیکی  ۲- نَفْسا:ً کسي

پی دی اف درس پنجم عربی پایه دهم انسانی

0

لَقَد کانَتْ رِسالَةُ الْإسلامِ عَلَی مَرِّ الْعُصورِ قائِمَةً عَلَی أَساسِ الْمَنطِقِ وَ اجْتِنابِ أَيِّ إساءَةٍ؛

ترجمه: همانا رسالت اسلام در گذر زمان بر پایۀ منطق و دوری از بدی کردن استوار بوده است.

فَإنَّ اللّٰهَ يَقولُ: وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ

ترجمه: یزدان می‌گوید: نيکی و بدی برابر نيستند با شيوه ای که بهتر است [بدی] را دفع کن، آنگاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می‌گردد.

إنَّ الْقُرآنَ يَأمُرُ الْمُسلِمينَ ألَّا يسبّوا مَعبوداتِ الْمُشرِکينَ وَ الْکُفّارِ

ترجمه: قرآن به مسلمانان می‌فرماید که بت های (خدايان) مشرکان و بی دینان را دشنام ندهند.

فَهوَ يَقولُ: وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ ...

ترجمه: او می‌گوید: کسانی که جز خدا را فرامی خوانند دشنام ندهید؛ پس ایشان خدا را دشنام خواهند داد...

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا

ترجمه: بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که: جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را هنباز و شریک او قرار ندهیم؛

يُؤَکِّدُ الْقُرآنُ عَلَی حُرّيَّةِ الْعَقيدَةِ: لا إکراهَ فِي الدّينِ

ترجمه: قرآن بر آزادی اندیشه تأکید دارد: اجباری در دین نیست.

لا يجَوزُ الْإصرارُ عَلَی نِقاطِ الخْلافِ وَ علَیَ العْدوانِ، لِأنَّهُ لا ينَتفَعُ بهِ أحَدٌ؛

ترجمه: پافشاری بر نقاط اختلاف و بر دشمنی جایز نیست؛ زیرا هیچ کس از آن سود نمی برد.

وَ علَیَ کلُّ الناّسِ أَن يَتعايَشوا مَعَ بَعضِهِم تَعايُشاً سِلْميّاً، مَعَ احْتِفاظِ کُلٍّ مِنهُم بِعَقائِدِهِ؛

ترجمه: باید همۀ مردم با نگاه داشتن عقیده خودشان با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند،

﴿لِأنَّهُ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾

ترجمه: زیرا هر گروهی به آنچه دارد دلشاد است.

اَلْبِلادُ ا لْإسلاميَّةُ مَجموعَةٌ مِنَ الشُّعوبِ الْکَثيرَةِ، تَختَلِفُ في لُغاتِها وَ أَلْوانِها.

ترجمه: سرزمین های اسلامی مجموعه ای از ملت ها بسیار است که در زبانهایشان و رنگ هایشان با یکدیگر اختلاف دارند.

قالَ اللّٰهُ تَعالَی: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ

ترجمه: خداوند والا فرموده است: ای مردم، ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را ملّت ها و قبیله ها گردانیدیم تا همدیگر را بشناسید. همانا بهترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾

ترجمه: همگان به ریسمان ایزدی چنگ زنید و پراکنده نشوید.

يَتَجَلَّی اتِّحادُ الْأمَّةِ الْإسلاميَّةِ في صُوَرٍ کَثيرَةٍ، مِنهَا اجْتِماعُ الْمُسلِمينَ في مَکانٍ واحِدٍ في الْحَجِّ.

ترجمه: همبستگی امت اسلام در شکل های بسیاری جلوه گر می‌شود؛ از آن جمله گردهمایی مسلمانان در مکان یگانه در حج است.

اَلْمُسلِمونَ خُمْسُ سُکّانِ الْعالَمِ، يَعيشونَ في مِساحَةٍ واسِعَةٍ مِنَ الْأرضِ مِنَ الصّينِ إلَی الْمُحيطِ الْأطلَسيِّ.

ترجمه: مسلمانان یک پنجم ساکنان جهان اند و در سرزمین گسترده ای از چین تا اقیانوس اطلس می‌زیند.

قالَ الْإمامُ الْخُمَينيُّ رَحِمَهُ اللّٰهُ: إذا قالَ أَحَدٌ کَلاماً يفرّق الْمُسلِمينَ، فَاعْلَموا أَنَّهُ جاهِلٌ أَوْ عالِمٌ يُحاوِلُ إيجادَ التَّفرِقَةِ بَينَ صُفوفِ الْمُسلِمينَ.

ترجمه: امام خمینی گفته است: هرگاه کسی سخنی بگوید که مسلمانان را پراکنده می‌سازد، او نادان است یا دانایی است که می‌کوشد میان صف های مسلمانان پراکندگی پدید آورد.

وَ قالَ قائِدُنا آيَةُ اللّٰهِ الْخامنئيّ: مَن رَأَی مِنکُم أَحَداً يَدعو إلَی التَّفرِقَةِ، فَهُوَ عَميلُ الْعَدوِّ.

ترجمه: رهبرما، آیت الله خامنه ای گفته است: هر یک از شما کسی را دید که به پراکندگی فرامی خواند، او مزدور دشمن است.

0

هَل تُصَدِّقُ أنَ ترَی في يَومٍ مِنَ الْأيّامِ أَسماكاً تَتَساقَطُ مِنَ السَّماءِ؟!

برگردان: آیا باور می‌کنی که روزی از روزها ماهی هایی را ببینی که از آسمان فرومی‌افتند.

إنَّ نزُولَ الْمَطَرِ وَ الثَّلْجِ مِنَ السَّماءِ شَيءٌ طبَيعيٌّ؛ وَلکِٰنْ أ يُمْکِنُ أنَ نرَی مَطرَ السَّمَكِ؟!

برگردان: همانا بارش باران و برف از آسمان چیزی طبیعی است؛ اما آیا ممکن است بارش ماهی را ببینیم.

هَل تظَنُّ أنَ يکَونَ ذٰلِكَ الْمَطَرُ حَقيقَةً وَ لَيسَ فِلْماً خَياليّاً؟! حَسَناً فَانْظُرْ إِلَی هٰذِهِ الصُّوَرِ حَتَّی تُصَدِّقَ.

برگردان: آیا گمان می‌کنی که این باران حقیقی باشد و فیلم خیالی نباشد؟! خوب، پس به این عکس‌ها نگاه کن تا باور کنی.

 اُنظُرْ بِدِقَّةٍ؛ أنتَ تُشاهِدُ سُقوطَ الْأسَماكِ مِنَ السَّماءِ؛ کَأنَّ السَّماءَ تُمْطِرُ أَسماکاً.

برگردان: به دقت نگاه کن. تو افتادن ماهی‌ها را از آسمان می‌بینی. گویی آسمان ماهی [ها] می‌بارد.

يُسَمّي النّاسُ هٰذِهِ الظّاهِرَةَ الطَّبيعيَّةَ «مَطَرَ السَّمَكِ ». حَيَّرَتْ هٰذِهِ الظّاهِرَةُ النّاسَ سَنَواتٍ طَويلَةً فَما وَجَدوا لَها جَواباً.

برگردان: مردم این پدیده طبیعی را باران ماهی می‌نامند. این پدیده مردم را سال های طولانی‌ای به شگفت آورد؛ و برای آن جوابی نیافتند.

يَحْدُثُ «مَطَرُ السَّمَكِ » سَنَويّاً في جُمهوريَّةِ الْهُندوراس في أَمِريکَا الْوُسطَی.

برگردان: باران ماهی سالانه در جهموری هندوراس در آمریکای مرکزی رخ می‌دهد.

تَحدُثُ هذِهِ الظّاهِرَةُ مَرَّتَينِ في السَّنَةِ أَحياناً.

برگردان: این پدیده احیانا دوبار در سال روی می‌دهد.

فَيلُاحِظُ النّاسُ غَيمَةً سَوداءَ عَظيمَةً وَ رَعداً وَ بَرقاً وَ رياحاً قَويَّةً وَ مَطَراً شَديداً لِمُدَّةِ ساعَتَينِ أَو أَکثَرَ.

برگردان: پس مردم ابری سیاه و بزرگ، رعد و برق، بادهایی قوی و باران شدیدی را به مدت دو ساعت یا بیشتر ملاحظه می‌کنند.

ثُمَّ تصُبِحُ الْأرَضُ مَفروشَةً بِالْأسَماكِ، فَيَأخُذُهَا النّاسُ لِطَبخِها وَ تَناوُلِها.

برگردان: سپس زمین پوشیده از ماهی [ها] می‌گردد؛ و مردم آن‌ها را برای پختن و خوردن می‌گیرند.

حاوَلَ الْعُلَماءُ مَعرِفَةَ سِرِّ تِلْكَ الظّاهِرَةِ الْعَجيبَةِ؛ فَأَرْسَلوا فَريقاً لِزيارَةِ الْمَکانِ وَ التَّعَرُّفِ عَلَی الْأسَماكِ الَّتي تَتَساقَطُ عَلَی الْأرضِ بَعدَ هٰذِهِ الْمطارِ الشَّدیدةِ،

برگردان: دانشمندان تلاش کردند که راز این پدیده عجیب را بشناسند؛ پس گروهی را برای دیدن مکان و شناسایی ماهی هایی که پس از این باران های شدید بر زمین فرومی‌افتند فرستادند.

فَوَجَدوا أَنَّ أَکثَرَ الْأسَماكِ الْمُنتَشِرَةِ عَلَی الْأرضِ مِنْ نَوعٍ واحِدٍ، وَلٰکِنَّ الْغَريبَ في الْأمرِ أَنَّ الْأسَماكَ لَيسَتْ مُتَعَلِّقَةً بِالْمياهِ الْمُجاوِرَةِ.

برگردان: پس فهمیدند که بیشتر ماهی های پخش شده بر روی زمین از یک نوع اند؛ اما شگفتی در این موضوع آن است که ماهی‌ها متعلق به آب های مجاور نیستند.

بَلْ بِمياهِ الْمُحيطِ الْأطْلَسيِّ الَّذي يَبْعُدُ مَسافَةَ مِائَتَي کيلومترٍ عَنْ مَحَلِّ سُقوطِ الأْسَماكِ.

برگردان: بلکه متعلق به آب های اقیانوس اطلس اند  که از محل فرو افتادن ماهی، مسافت ۲۰۰ کیلومتر دورتر است.

ما هوَ سَبَبُ تَشکيلِ هٰذِهِ الظّاهِرَةِ؟! یَحْدُثُ إعْصارٌ شدیدٌ فَيَسحَبُ الْأسَماكَ إلَی السَّماءِ بِقوَّةٍ.

برگردان: علت شکل گرفتن این پدیده چیست؟! گردبادهای شدیدی روی می‌دهد و ماهی‌ها را با قدرت به آسمان می‌کشاند.

وَ يَأخُذُها إِلَی مَکانٍ بَعيدٍ وَ عِندَما يَفقِدُ سُرعَتَهُ تَتَساقَطُ عَلَی الْأرضِ.

برگردان: و آن‌ها را به مکانی دور می‌برد؛ هنگامی‌که سرعتش را از دست می‌دهد، ماهی‌ها بر روی زمین فرو می‌افتند.

 يحَتفَلُ النّاسُ في الْهُندوراس بِهٰذَا الْيَومِ سَنَويّاً وَ يُسَمّونَهُ «مِهرَجانَ مَطَرِ السَّمَكِ».

برگردان: مردم در هندوراس این روز را سالانه جشن می‌گیرند و آن را جشنواره باران ماهی می‌نامند.

 

عيّن الصحيح و الخطأ حسب نص الدرس.

1- يحتفلُ أهالي الهندوراس بهذا اليوم شهرياً و يُسمونه «مهرجان البحر».   

2-عندما یفقدُ الإعصار سرعته، تتساقط الأسماك علی الأرض.     √

3- يئسَ العلماء من معرفة سرّ تلك الظاهرة العجيبة.   

4- إنّ نزول المطر و الثلج من السماء أمرٌ طبيعي.    √

5- تحدُثُ هذه الظاهرة عشر مراتٍ في السّنة.    

إعلموا

الفعل الثلاثي المجرد والمزید (1)

در زبان فارسی به فعل هایی مانند «رفت» و «برگشت»، سوم شخص مفرد می گوییم.

فعل ها در زبان عربی براساس شکل «سوم شخص مفرد در فارسی» (مفرد مذکّر غايب)به دو گروه تقسیم می شوند.

گروه اول: ثلاثی مجرد؛ يعنی فعل هایی که »ماضی مفرد مذکّر غايب« آنها فقط از سه حرف اصلی تشکیل می شود. بيشتر فعل های عربی متوسطۀ اول اين گونه بودند؛ مانند: خرج، عرف، قطع و شکر.

گروه دوم: ثلاثی مزيد؛ فعل هایی که »ماضی مفرد مذکّر غايب« آنها علاوه بر سه حرف اصلی، حروف زائد دارد؛ مانند: استخرج،

اعترف، انقطع و تشکر؛ اين فعل ها علاوه بر اينکه تعداد حروفشان بيشتر است، معنايشان نيز فرق دارد.

اين فعل ها هشت دسته اند که به هر دسته »باب« گفته می شود.

در جدول زير به ترتيب چهار باب ثلاثی مزيد «استفعال، افتعال، انفعال و تفعل» آمده است.

الباب

الماضي

المضارع

الأمر

المصدر

استفعال

استرجع: پس گرفت

يسترجع: پس می گيرد

استرجع: پس بگير

استرجاع: پس گرفتن

افتعال

اشتغل: کار کرد

يشتغل: کار می کند

اشتغل: کار کن

اشتغال: کار کردن

انفعال

انفتح: باز شد

ينفتح: باز می شود

انفتح: باز شو

انفتاح: باز شدن

تفعل

تخرج: دانش آموخته شد

يتخرج: دانش آموخته می شود

تخرج: دانش آموخته شو

تخرج: دانش آموخته شدن

اختبر نفسك: ترجم الأفعال الثلاثية المزيدة، ثم عيّن نوع الباب. (خودت را بیازما: فعلهای ثلاثی مزید را ترجمه کن؛ سپس نوع باب را معین کن)

ماضی                               مضارع                              امر                                 مصدر

استغفر: آمرش خواست    يستغفر: آمرزش می خواهد          استغفر: آمرزش بخواه          استغفار: آمرزش خواستن

اعتذر: پوزش خواست     يعتذر: پوزش می خواهد             اعتذر: پوزش بخواه             اعتذار: پوزش خواستن

انقطع: بریده شد            ينقطع: بریده می شود                انقطع: بریده شو                  انقطاع: بريده شدن

تکلّم: سخن گفت            یتکلّم: سخن می گوید                 تکلّم: سخن بگو                  تکلّم: سخن گفتن

الفعل اللازم و الفعل المتعدي

پیش از آشنایی با فعل لازم و متعدی با مفهوم فعل، فاعل و مفعول آشنا شوید.

 فعل، کلمه ای است که بر انجام کاری يا داشتن حالتی در گذشته، حال يا آينده دلالت دارد.

فاعل، انجام دهنده کار يا دارنده حالت است. 

مفعول، اسمی است که در زبان عربی معمولا پس از فاعل میآيد و کار بر آن انجام می شود.                  

 فعلی که معنای آن با فاعل کامل می شود و به مفعول نیاز ندارد، فعل لازم نام دارد.

مثال: رجع جواد: جواد برگشت.                        تجلس ساجدة: ساجده می نشيند. 

 به فعلی که معنای آن با فاعل کامل نمی شود و به مفعول نیاز دارد، فعل متعدی گفته می شود.

مانند: أرسل جواد رسالة: جواد نامه ای را فرستاد.    يقطع النجار الخشب: نجار چوب را می برد.   

اختبر نفسك: ترجم هذه الجمل و عيّن الفعل المتعدي.    (خودت را بیازما: این جمله ها را به فارسی برگردان و فعل متعدی را مشخص کن.)

1- ﴿ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ...﴾ يوسف: 4   (متعدی)    

من یازده ستاره و خورشید و ماه را (در خواب) دیدم. آنها را سجده کنان به خودم دیدم.

2- ذهبت طالبة لإطفاء المکفيّات.      (لازم)

دانش آموز برای خاموش کردن دستگاه تهویه رفت.

3- زان اللهُ السماء بأنجم کالدُّرر.      (متعدی)    

خداوند آسمان را با ستارگانی مانند مروارید آراست.

4- تنمو الشجرة من حبّة صغيرة.     (لازم)

درخت از دانه کوچکی می روید.

5- اشتری والدُ حامد حاسوبا له.      (متعدی)     

پدر حامد رایانه ای برایش خرید.

حوارٌ =گفتگو

(في قسم الجوازات)= در بخش گذرنامه ها

شرطيّ إدارة الجوازات= پلیس اداره گذرنامه

المسافر الإيراني= مسافر ایرانی

أهلا و سهلا بکم. من أيّ بلد أنتم؟

=خوش آمدید. شما اهل کدام کشور هستید؟

نحن من إيران و من مدينة زابل.

= ما اهل ایران و از شهر زابل هستیم.

مرحبا بکم. شرفتمونا. =درود بر شما، مشرف فرمودید.

أشکرك يا سيدي. =سپاس گزارم آقا.

ماشاءالله ! تتکلم بالعربية جيدا!

= آفرین. عربی را بسیار خوب صحبت می کنی!

أحبّ هذه اللغة. العربية جميلة. =این زبان را دوست دارم. عربی زیباست

کم عدد المرافقين؟=تعداد همراهان چند نفر است؟

ستة: والداي و أختاي و أخواي. =شش نفر؛ پدر و مادرم و دو خواهرم و دو برادرم.

أهلا بالضيوف. هل عندکم بطاقات الدخول؟

=مهمانان خوش آمدید . آیا کارت ورود دارید؟

نعم؛ کل واحد منا بطاقته بيده. =بله؛ هریک از ما کارتش در دستش است.

الرجال علی اليمين و النساء علی اليسار للتفتيش.

=مردها سمت راست و زن ها سمت چپ برای بازرسی.

علی عيني. =به روی چشمم.

رجاء؛ اجعلوا جوازاتکم في أيديکم.

=لطفا گذرنامه هایتان را در دستانتان بگیرید.

نحن جاهزون. =ما آماده ایم.

التمارین

التمرين الأول: عيّن الجملة الصحيحة وغير الصحيحة حسب الحقيقة و الواقع. (جمله درست و نادرست را بر حسب حقیقت و واقع معین کن.)

1- المهرجان احتفال بمناسبة جميلة، کمهرجان الأزهار و مهرجان الأفلام    درست

جشنواره، جشنی به مناسبت زیبایی است، مانند جشنواره گل و جشنواره فیلم.

2- الثلج نوع من أنواع نزول الماء من السماء ينزل علی الجبال فقط.         نادرست  

برف گونه ای از گونه های ریزش آب از آسمان است که فقط در کوه ها می بارد.

3- يحتفل الإيرانيون بالنوروز أول يوم من أيام السنة الهجریة الشمسية.       درست 

ایرانیان نوروز، اولین روز از روزهای سال هجری خورشیدی را جشن می گیرند.

4- تعيش الأسماك في النهر و البحر و لها أنواع مختلفة.                        درست  

ماهی ها در رود و دریا زندگی می کنند و گونه های مختلفی دارند.

5- الإعصار ريح شديدة لا تنتقل من مکان إلی مکان آخر                      نادرست

گردباد باد شدیدی است که از مکانی به مکانی دیگر منتقل نمی شود.

اَلتمرين الثانی: ضع في الدائرة العدد المناسب. «کلمة واحدة زائدة.»

1- مکیّف الهواء (دستگاه تصفیه هوا)      (5) يدرُس فيه الطالب. (دانش آموز در آن درس می خواند.)

2- المشمش (زردآلو)                     (3) ما ليس مفتوحا؛ بل مسدودا. (آنچه باز نیست؛ بلکه بسته است.)

۳- المغلق (چشمه/ جوی پرآب)           (1) جهازٌ للخلاص من حرارة الصّیف. (دستگاهی برای رهایی از گرمای تابستان.)

4- الخضرة (مرگ)                        (2) فاکهةٌ يأکلها الناس مجففة و غیرمجفّفة. (میوه ای است که مردم آن را خشک و غیرخشک می خورند.)

5- الصف (کلاس/ آموزگاه)

اَلتمرين الثّالث: عيّن الکلمات المترادفة والمتضادة.    (= ≠) (واژگان مترادف و متضاد را مشخص کن.)

أنزل / أصبح / حفلة / رفع / صعود / صار / حجرة / مهرجان / نزول / غرفة

أصبح (شد)= صار/ حفله (جشن)= مهرجان / رفع (بالا برد)≠ أنزل(پایین آورد)/  صعود(بالا رفتن) ≠  نزول (پایین آمدن)

اَلتمرين الرابع: تَرجم الأيات و الحديثَين، ثم عين نَوع الفعل المتعدی. (آیه ها و دو حدیث را ترجمه کن؛ سپس نوع فعل متعدی را مشخص کن)

1- الناس نيام؛ فإذا ماتوا انتبهوا. رسول الله   (لازم / لازم)

مردم خفتگانند، پس آنگاه که بمیرند بیدار می شوند.

2- شاهد الناس سقوط الأسماك من السماء.  (فعل متعدی)

مردم فروافتادن ماهی ها را از آسمان دیدند.

3- يزرع الجاهل العدوان فيحصد الخسران (متعدی / متعدی)

نادان دشمنی می کارد پس زیان می درود.

4- ذهبت سمية إلی مديرة المدرسة. (لازم)

سمیّه به سوی مدیر مدرسه رفت.

5- يرجع الطلاب من السفرة العلمية.  (لازم)

دانش آموزان از گردش علمی بازمی گردند.

التمرين الخامس: ترجم الآیات التالية.

﴿رجعوا إلیهم﴾                           ﴿يعرفونهم﴾                        ﴿سيعلم الذین ظلموا﴾

به سوی ایشان بازگشتند          ایشان را می شناسند.          کسانی که ستم کردند خواهند دانست.

﴿أعلم ما لا تعلمون﴾                       ﴿ولا تيأسوا﴾                      ﴿يقولون سمعنا﴾

می دانم آنچه را شما نمی دانید.          ناامید نشوید.                     می گویند ما شنیدیم.

﴿أکثرهم لا يشکرون﴾                        ﴿استخرجها﴾                 ﴿ارجعي إلی ربك﴾

بیشترشان سپاس نمی گزارند.          آن را بیرون آورد.          به سوی پروردگارت بازگرد.

﴿ظلمت نفسي﴾                     ﴿نجعلهم أئمة﴾                        ﴿لا يقدر علی شیء﴾

به خودم ستم کردم.          ایشان را امامان قرار می دهیم.          بر چیزی توانا نیست.

﴿ادخلوا الجنة﴾                  ﴿اغسلوا وجوهکم﴾                  ﴿اغفر لنا وارحمنا﴾    

داخل بهشت شوید.          چهره هایتان را بشوید.          ما را بیامرز و به ما رحم کن.

﴿قال فاخرج منها﴾                      ﴿و اترك البحر﴾                ﴿يبحث في الأرض﴾

گفت پس از آن خارج شو.          و دریا را ترک کن.          در زمین جستجو می کند.

اَلْبَحثُ الْعِلميُّ

اِبحَثْ عَن قِصَّةٍ قُرآنيَّةٍ قَصيرَةٍ بِاللُّغَةِ الْعَرَبيَّةِ فِي الْإنتِرنِت أَوْ مَجَلَّةٍ أَوْ کِتابٍ وَ تَرجِمْها إلَی الْفارِسيَّةِ، مُستَعيناً بِمُعجَمٍ عَرَبيٍّ - فارِسيٍّ.

ترجمه: به دنبال داستان قرآنی کوتاهی به زبان عربی در اینترنت یا مجله یا کتابی بگرد و آن را با استفاده از واژه نامه عربی - فارسی به فارسی برگردان.

0

کانَتْ سُمَيَّةُ بِانتِظارِ والِدَتِها بَعْدَ انْتِهاءِ الدَّوامِ الْمَدرَسيِّ.

برگردان: سمیه پس از پایان ساعت کار مدرسه در انتظار مادرش بود.

وَ کانتَ حجُرُاتُ الْمَدرَسَةِ مُغْلَقَةً، وَ کانَتْ مُديرَةُ الْمَدرَسَةِ وَ بَعضُ الْمُدَرِّساتِ يَنتَظِرْنَ أنَ تفَرغُ الْمَدرَسَةُ مِنَ الطّالِباتِ.

برگردان: و اتاق‌های مدرسه بسته بود و مدیر مدرسه و برخی از آموزگاران منتظر بودند تا مدرسه از دانش آموزان خالی شود.

عِندَئِذٍ سَمِعَتْ سُمَيةَّ صَوتَ مُکَيِّفِ الْهَواءِ مِنْ إحْدَی الْحُجُراتِ.

برگردان: در این هنگام سمیه صدای کولر را از یکی از اتاق‌ها شنید.

فَظَنَّتْ أَنَّ طالِباتِ صَفٍّ آخَرَ في حِصَّةِ تَقويَةٍ، أَوْ يُمارِسْنَ نَشاطاً حُرّاً؛

برگردان: پس گمان کرد که دانش آموزان کلاس دیگردر زنگ تقویتی اند یا فعالیت آزادی را انجام ‌می‌دهند.

وَ عِندَما نظَرَتْ بِدِقَّةٍ، وَجَدَتِ الحْجْرَةَ فارِغَةً وَ بابَها مُغْلَقاً.

برگردان: هنگا‌می‌ که با دقت نگاه کرد، دید اتاق خالی است و در آن بسته است.

فَذَهَبَتْ إلَی مُديرَةِ الْمَدرَسَةِ، وَ أَخْبَرتْها بِما شاهَدَتْ.

برگردان: پس نزد مدیر مدرسه رفت و مدیر را از آنچه دیده بود آگاه کرد.

فَشَکَرَتْهَا الْمُديرَةُ، وَ طَلَبَتْ مِن سُمَيَّةَ إِطفاءَ الْمَصابيحِ وَ الْمُکَيِّفِ.

برگردان: مدیر از او سپاس گزاری کرد و از سمیه درخواست کرد چراغ‌ها و کولر را خاموش کند.

عِندَئِذٍ شاهَدَتِ الْمُديرَةُ طالِبَةً بِاسْمِ فاطِمَة.

برگردان: در این هنگام مدیر دانش آموزی به نام فاطمه را دید.

کانَتْ فاطِمَةُ تَذهَبُ لِإِغلاقِ حَنَفيَّةِ الْماءِ الَّتي کانَتْ مَفتوحَةً قليلاً.

برگردان: فاطمه ‌می‌رفت تا شیر آبی را که کمی باز بود ببندد.

وَ في صَباحِ الْيَومِ التّالي، شَکَرَتْ مُديرَةُ الْمَدرَسَةِ فِي الِإصْطِفافِ الصَّباحيِّ سُمَيَّةَ وَ فاطِمَةَ لِإهْتِمامِهِما بِالْمَرافِقِ الْعامَّةِ.

برگردان: صبح روز بعد مدیر مدرسه در صف صبحگاهی از سمیه و فاطمه به خاطر توجه آن دو به تأسیسات عمومی سپاس گزاری کرد.

و في حِصَّةِ الْعُلومِ الِإجْتِماعيَّةِ، قامَتْ رُقَيَّةُ وَ سَأَلَتِ الْمُدَرِّسَةَ:

برگردان: در زنگ علوم اجتماعی رقیه برخاست و از دبیر پرسید:

«مَا الْمَقصودُ بِالْمَرافِقِ الْعامَّةِ؟»

برگردان: مقصود از تاسیسات عمومی چیست؟

أَجابَتِ الْمُدَرِّسَةُ: «هيَ الْأماکِنُ الَّتي تَمتَلِکُها الدَّولَةُ وَ يَنتَفِعُ بِهَا النّاسُ جَميعاً.

برگردان: دبیر پاسخ داد: آن مکان‌هایی است که دولت مالک آن است و همه مردم از آنان سود ‌می‌برند.

إِذا فَهِمْتِ مَعناها، فَاذْکُري لَنا أَمثِلَةً لِلْمَرافِقِ الْعامَّةِ.»

برگردان: اگر معنای آن را فهمیدی برای من نمونه‌هایی از تاسیسات عمومی یاد کن.

أجَابتَ رُقيَةَّ: «الَمْدارِسُ وَ الهَواتفِ العْامَّةُ وَ المْستشَفَياتُ وَ المْستوَصَفاتُ،

برگردان: رقیه پاسخ داد: مدرسه‌ها و تلفن‌های عمومی و بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها،

وَ المَتاحِفُ وَ المْکتبَاتُ وَ دَوراتُ المْياهِ وَ الحْدائقِ العْامَّةُ وَ الأْشَجارُ علَیَ الرَّصيفِ و أعَمِدَةُ الکْهرَباءِ.

برگردان: و موزه‌ها و کتابخانه‌ها و سرویس‌های بهداشتی و پارک‌های عمومی و درختان کنار پیاده رو و دکل‌های برق.

أَجابَتِ الْمُدَرِّسَةُ: «أَحْسَنْتِ، وَ الْحِفاظُ عَلَی هذِهِ الْمَرافِقِ واجِبٌ عَلَی کُلِّ مُواطِنٍ.»

برگردان: دبیر پاسخ داد: آفرین! نگهداری از این تأسیسات بر هر شهروندی واجب است.

سَأَلَتِ الطّالِباتُ بِتَعَجُّبٍ: «لِمَ وَ کَيفَ؟! ذٰلِكَ واجِبُ الدَّولَةِ.»

برگردان: دانش آموزان با شگفتی پرسیدند: «چرا و چگونه؟! این کار بر دولت واجب است.»

قالَتِ الْمُدَرِّسَةُ: «بَلْ هيَ مَسؤوليَّةٌ مُشتَرکَةٌ.

برگردان: دبیر گفت: ولی این کار مسئولیت مشترک است.

فَسُمَيَّةُ الَّتي أطَفْأتَ الْمُکَيِّفَ وَ الْمَصابيحَ وَ فاطِمَةُ الَّتي أَغْلَقَتْ حَنَفيَّةَ الْماءِ،

برگردان: پس سمیه ای که کولر و چراغ‌ها را خاموش کرد و فاطمه ای که شیر آب را بست،

وَ الطّالِبَةُ الَّتي تَدخُلُ مَکتَبَةَ الْمَدرَسَةِ فَتُحافِظُ عَلَی الْهُدوءِ فيها وَ عَلَی نَظافَةِ الْکُتُبِ وَ تَرتيبِها،

برگردان: و دانش آموزی که به کتابخانه مدرسه می رود و آرامش کتابخانه را حفظ ‌می‌کند و از نظافت کتاب‌ها و ترتیب آن‌ها مواظبت ‌می‌کند،

وَ تِلْكَ الَّتي تَنصَحُ مَنْ يَرمي النُّفاياتِ في غَيرِ مَکانِها بِکَلامٍ طَيِّبٍ؛

برگردان: و آن دختری که با سخن نرم انسانی را پند ‌می‌دهد که زباله‌ها را در جای غیرمناسب ‌می‌اندازد.

هٰؤلاءِ يَعمَلْنَ بِواجِباتِهِنَّ کَمُواطِناتٍ يَشْعُرْنَ بِالْمَسؤوليَّةِ.

برگردان: این‌ها به تکالیفشان عمل ‌می‌کنند، همانند شهروندانی که احساس مسئولیت ‌می‌کنند.

قامَتْ سُمَيَّةُ وَ قالَتْ: «أَ لَيسَ مِنَ الْمُناسِبِ کِتابَةُ هٰذَا الْحَديثِ عَلَی اللَّوحَةِ الْجِداريَّةِ؟

برگردان: سمیه ایستاد و گفت: آیا مناسب نیست که این حدیث را روی تابلوی دیواری بنویسیم؟

أنّکم مَسؤولون حتی عَن البُقاع و البَهائم. «امیرالمومنین علی»

برگردان: شما مسئول هستید حتی از زمین‌ها و چهارپایان. «امیرالمومنین علی»

قَبِلَتِ الْمُدَرِّسَةُ وَ قالَتْ: «هذَا الاقِتْراحُ حسَنٌ، وَ سَنَتَعاوَنُ جَميعاً عَلَی الْعَمَلِ بِهٰذَا الْحَديثِ.

برگردان: و معلم پذیرفت و گفت: این پیشنهاد خوبی است و همگی در عمل به این حدیث با یکدیگر همیاری خواهیم کرد.

عيّن الصحيح و الخطأ حسب نص الدرس.  (درست و نادرست را بر حسب متن درس مشخص کنید.)   

1- کانت سمية بانتظار والدتها للذهاب إلی المنزل.            √

2- ذهبت المديرة نفسها لإطفاء المصابيح و المکیف.         ꭓ

3- أخبرت سمية مديرة المدرسة بما شاهدت في الحجرة.       √

 4- المرافق العامة هي  الأماکن التي يمتلکها بعض الناس.     ꭓ 

5- شکرت المديرة في الإصطفاف الصباحي جميع الطالبات.     ꭓ

برای آگاهی بیشتر از عددها اینجا را بفشارید.

اختبر نفسك: ترجم إلی الفارسية.   (خودت را بیازما: به فارسی ترجمه کن.)

1- ﴿ ثلاثينَ لَیلة﴾ الأعراف: 142/ سی شب

2- ﴿ سبعينَ رَجُلا﴾ الأعراف: 155 / هفتاد مرد

3- خمسة عشر تمثالا  / پانزده تندیس

4- واحدة و عشرون جامعة / بیست و یک دانشگاه

5- ست عشرة مدينة  / بیست و شش شهر

6- تسع و تسعون بقرة  / نود و نه گاو        

7- سبع و ثلاثون حديقة / سی و هفت باغ

8- واحدة و سبعون قرية / هفتاد و یک روستا

9- اثنان و ثمانون عاما  / هشتاد و یک سال

10- تسعة و عشرون کرسيا / بیست و نه صندلی

در گروه های دو نفره شبيه گفت وگوی زير را در کلاس اجرا کنيد.

حوارٌ= گفتگو

(في مطار النجف الأشرف) = در فرودگاه نجف اشرف

سائحٌ من إيران= گردشگری از ایران

سائحٌ من الکويت= گردشگری از کویت

السلام عليکم. = سلام بر شما

و عليکم السلام و رحمة الله و برکاته.

= و بر شما سلام و رحمت و برکات خداوند.

مساء الخير يا حبيبي. =عصر بخیر ای دوستم.

مساء النور يا عزيزي. =عصر بخیر ای عزیزم.

هل حضرتك من العراق؟

=آیا جنابعالی اهل عراق اید؟

لا؛ أنا من الکويت. أ أنت من باکستان؟

=نه من اهل کویتیم. آیا تو اهل پاکستانی؟

لا؛ أنا إيراني. کم مرة جئت للزيارة؟

=نه من ایرانی ام. چند بار برای زیارت آمدی؟

جئت للمرة الأولی؛ و کم مرةً جئت أنت؟

=برای بار اول آمدم. و تو چند بار آمدی؟

أنا جئت للمرة الثانية. = من برای بار دوم آمده ام.

کم عمرك؟ = چند سالت است؟

عمري ستة عشر عاما. = من شانزده ساله ام.

من أي مدينة أنت؟ =اهل کدام شهری؟

أنا من مدينة جويبار في محافظة مازندران.

= من اهل شهر جویبار در استان مازندرانم.

ما أجمل غابات مازندران و طبيعتها!

=چه جنگل های مازندران و طبیعتش زیباست!

هل ذهبت إلی إيران من قبل؟!

=آیا قبلا به ایران رفته ای؟

نعم؛ ذهبت لزيارة الإمام الرضا، ثامن أئمتنا.

= بله، برای زیارت امام رضا (ع) هشتمین اماممان رفته ام.

کفي وجدت إيران؟ =ایران را چگونه یافتی؟

إن إيران بلاد جميلة جدا، والشعب الإيراني شعب مضياف.

= ایران کشور بسیار زیبایی است. ملت ایران ملّتی مهمان نوازست.

1- سائح: گردشگر 2- ما أجمل: چه زيباست! 3- شعب: ملت 4- مضياف: مهمان دوست

التمرين الأول: اکتب العمليات الحسابية التالية بالأعداد کالمثال. (عملیات ریاضی زیر را با اعداد مانند مثال بنویس.)

(+ زائد )( - ناقص) (×ضرب في)(÷ تقسيم علی)

۱- عشرة في ثلاثة يُساوي ثلاثین. (ده در سه برابر سی است.)                                                         30=3 ×10

۲- تسعون ناقص عشرة يُساوي ثمانين. (نود منهای ده برابر هشتاد است.)                                         80= 10-90

۳- مئة تقسيم علی خمسة يُساوي عشرين. (صد تقسیم بر پنج برابر بیست است.)                                   20=5/100

۴- ستة في أحد عشر يُساوي ستة و ستين. (شش در یازده برابر شصت و شش است.)                                  66=11×6

۵- خمسة و سبعون زائد خمسة و عشرين يُساوي مئة. (هفتاد و پنج بعلاوه بیست و پنج برابر صد است.)       100=25+75

6 . اثنان و ثمانون تقسيم علی اثنين يُساوي واحدا و أربعين. (هشتاد و دو تقسیم بر دو برابر چهل و یک است.) 41=2÷82

التمرين الثّاني: اکتب في الفراغ عددا ترتيبيا مناسبا. (در جای خالی عدد مناسب بنویس.)

۱- اليوم الثانی من أيام الأسبوع يوم الأحد. (روز دوم از روزهای هفته روز شنبه است.)

۲- اليوم السادس من أيام الأسبوع يوم الخميس. (روز ششم از روزهای هفته روز پنجشنبه است.)

۳- الفصل الرابع في السنة الإيرانية فصل الشتاء . (فصل چهارم در سال ایرانی فصل زمستان است.)

۴- الفصل الثالث في السنة الإيرانية فصل الخریف. (فصل سوم از سالهای ایرانی فصل پاییز است.)

۵- يأخذُ الفائز الأول جائزة ذهبية و الفائز الثانی جائزة فضيّة. (برنده نخست جایزه طلایی و برنده دوم جایزه نقره ای می گیرد.)

التمرين الثّالث: ضع في الدائرة العدد المناسب. «کلمة واحدة زائدة.»   (در دایره عدد مناسب را بگذار.)

1- النشاط (فعالیت)          (5) إعطاء حل و بيان طريقة للقيام بعمل. (راه حل دادن و بیان شیوه اقدام به کار.)

2- الدوام (ساعت کار)      (4) آلةٌ لنقل الأصوات من مکان إلی آخر. (ابزاری برای انتقال صدا از مکانی به مکانی دیگر.)

3- الحصة (زنگ درسی)   (2) ساعاتُ العمل للموظفين و العمّال. (ساعت های کار برای کارمندان و کارگران.)

4- الهاتف (تلفن)  (6) هو الَّذي يعيش معنا في وطن واحد. (او کسی است که با ما در میهنی یگانه می زید.)

5- الإقتراح (پیشنهاد)        (1) عمل بتحرّكٍ و سرعةٍ. (کاری با جنبش و سرعت.)

6- المواطن (هم میهن)

التمرين الرابع: ضع في الفراغ کلمة مناسبة من الکلمات التالية. «کلمتان زائدتان.» (در جای خالی کلمه مناسب از کلمات زیر بگذارید.)

عشر / الهدوء / خمسين / أعمدة / أخبرونا / مضياف / حجرة / يمتلك / فرغت

 1- ﴿ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خمسين عاماً ﴾ العنکبوت: 14 

(همانا ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ پس او میان ایشان هزار سال پنجام کم درنگ کرد.)

2- ﴿ مَن جاءَ بِالحَسنة فله عشر أمثالُها﴾ (هر کس نیکی به جا آورد، پس ده برابر آن پاداش دارد.)

3- سافرنا إلی قريةٍ، لأننا بحاجة إلی الهدوء. (ما به روستایی سفر کردیم؛ زیرا ما نیاز به آرامش داشتیم.)

4- الجیرانُ أخبرونا بما حدث في الشارع.  (همسایگان ما را از آنچه در خیابان رخ داد آگاه کردند.)

5- أنزل العاملُ البضائع فـ فرغت السيارة.  (کارگر کالاها را پایین آورد؛ پس خودرو خالی شد.)

6- هل يمتلكُ أبوك أرضاً في القرية؟ (آیا پدر تو مالک زمینی در روستا است.)

7- ليست في الفندق حجرةٌ فارغةٌ. (در مهمانسرا هیچ اتاقی خالی نیست.)

1- أرسلنا: فرستاديم    2- لبث: درنگ کرد    3- جاء بـ: آورد

اَلتمرين الخامس: ترجم العبارات التالية. هل تعلمُ أن ... (عبارت های زیر را ترجمه کنید. آیا می دانی که ... .)

1- ... الکلب يقدرُ علی سماع صوت الساعة من مسافة أربعین قدماً؟

سگ می تواند صدای ساعت را از فاصله چهل قدمی بشنود؟

2- ... النملةُ تقدر علی حمل شيء یفوقُ وزنها خمسین مرةً؟

 مورچه می تواند جسمی را معادل پنجاه برابر وزن خود حمل کند؟

3- ... ثمانين في المئة من موجودات العالم حشرات؟

هشتاد درصد موجودات جهان حشرات اند؟

4- ... طولُ قامة الزرافة ستة أمتار؟ (أمتار: جمع متر)

بلندی قد زرافه شش متر است؟

5- ... الغرابُ يعيش ثلاثين سنةٍ أو أکثر؟

کلاغ سی سال یا بیشتر زندگی می کند؟

التمرين السادس: عيّن العدد أو المعدود الصحيح للفراغ. (عدد و معدود مناسب را برای جای خالی مشخص کن.)

1- في الإصطفاف الصباحيّ وقفنا في ............... صفوفٍ. / عشرة ■ العاشر  (در صف صبحگاهی ما در ده صف ایستادیم.)

2- يلعب أحد عشر ............... في فريق کرة القدم.  /  لاعبين لاعبا ■ (یازده بازیکن در تیم فوتبال بازی می کنند.)

3- أربعة ............... واقفون أمام باب المنظّمة.  /  جُنود ■ جُندي (چهار سرباز روبروی در سازمان ایستاده اند.)

4- تيارُ الکهرباء في ............... حجرات مقطوع.  / الأرابع أربع ■ (جریان برق در چهار اتاق قطع است.)

5- ............... اثنان حول کوکب المريخ.  /   قمران ■ أقمار (دو ماه پیرامون ستاره بهرام است.)

6- ............... واحدة في الحدیقة مغلقة.    / أنبوبة ■ أنابيب (یک لوله در باغ بسته است.)

اَلْبَحثُ الْعِلميُّ.

اکتُبْ آيَةً أَوْ حَديثاً أَوْ نَصّاً بِاللُّغَةِ الْعَرَبيَّةِ حَولَ مَسؤوليَّةِ جَميعِ الْمُواطِنينَ بِالنِّسبَةِ لِثَرَواتِ الْوَطَنِ وَ الْمَرافِقِ الْعامَّةِ وَ الْآثارِ التّاريخيَّةِ وَ اکْتُبْ تَرجَمَتَهَا الْفارِسيَّةَ وَ الْإنجِليزيَّةَ مُستَعيناً بِمُعجَمٍ. (آیه یا حدیثی یا متن به زبان عربی پیرامون مسئولیت همه هم میهنان نسبت به سرمایه های میهن و تأسیسات عمومی و آثار تاریخ بنویس و آن را با کمک واژه نامه به فارسی و انگلیسی ترجمه کن.)

تَحَفَّظوا مِنَ الْأرضِ فَإِنَّها أُمُّكُم. (از زمين نگهداري کنيد؛ زيرا مادرتان است.)