تحصیلات کرونایی
بالاخره پس از کش و قوس های فراوان، مدارس هم باز شد و محصلین در زمین های ناهموارِ مجازی با معلمان و هم کلاسی های نادیده، وارد بازیِ فهمیدن و دانستن می شوند!
بازی شیرین و جذابی که این بار نه به مذاق داوران و سرپرستان کلاس ها خوش می آید و نه چنگی به دلهای کوچک و اندیشه های نوپای بازیکنان تیم! می زند.
صداها، فیلم ها، تصاویر، نرم افزارها، برنامه ها و... هیچکدام ذرّه ای از آنچه را قبلترها مدرسه می نامیدیم و کلاس درس می خواندیم، منعکس نمی کند، از شاگردانم خواسته ام، هریک تصویری از خودشان با من به اشتراک بگذارند تا ذهن خالی ام حداقل هنگام تصورات و خیال پردازیهایش، با صورتهای مبهم برای خودش داستان نبافد و بتواند مجسم کند. لبخندهای نمکین و چشم های شوخ و نگاه های معمولا معصوم و گاهی شیطانشان را!
برایشان صدا ضبط می کنم و از مهر و آغاز و مسیر و هدف می گویم و از شروع متفاوت درس و مدرسه...
و منتظر می مانم تا گوش کنند و عکس العملشان را ببینم، دیدنی که فقط از بار معنایی کلمات و جملات و صداهایی که می فرستند، میسر است و چه سخت است که احساس را از شیشه ی بی احساس ابزارهای مجازی منتقل کنی و بفهمی و درک کنی!
سخت نه، که غیرممکن است، من چگونه از محتوای متن ها و از لحن صداهایشان بفهمم در خانه بر آنان چه می گذرد، آیا غذایی برای خوردن و همراهی برای دلواپسی و دلسوزی دارند؟! چه بر آنان می گذرد در اسارت کرونایی، امکانات و تجهیزات یا بهتر بگویم دخل و درآمد والدینشان چقدر است! و اینقدر هست که در بی تدبیری و بی مسئولیتی حضرات بالادست، کفاف معیشت و آموزش و سایر نیازهای ضروریشان را بدهد؟
آموزشی که قرار بود، رایگان باشد و نیست... حتما می گویید خیلی چیزها قراربود رایگان باشد!
بگذریم، حرف رابه درازا کشاندم تا دخترانم فایل صوتی ارسالی ام را خوب گوش کنند و آنها هم از برنامه ها و مشکلات و نگرانی ها و اهدافشان برایم بنویسند و بگویند...
یکی از برادری می گوید که در 17 سالگی نان آور خانه شان شده و موبایلش تنها وسیله ارتباطی و تنها کلاس درسیست که او و دو خواهردبستانی اش قرار است از این طریق واردکلاسهای مجازی شوند!
یکی از مادرکارمندش می نویسد که صبح ها در خانه نیست و با این اوضاع نابسامان غیرحقیقی، او مجبور است که برادرچموش دوم دبستانی اش را برسر کلاس درس مجازی بنشاند و خود نیز بنشیند سر کلاسی دیگر با موبایلی دیگر و مدیریت کند هم کلاس برادرش و هم کلاس خودش را!
دیگری از تلفن همراه قدیمی و مشکل دار پدر می گوید، هر فایلی که می فرستیم را نمی تواند باز کند، محتواها در گوشی کهنه ی پدر، پشتیبانی نمی شود و او هیچ دسترسی دیگری به موضوعات و مباحث گفته شده ندارد!
یکی از نداشتن حجم کافی برای دریافت محتواها می نویسد و از کیف و جیب خالی تر از تُهی و تهی تر از خالیِ خانواده اش می گوید...
یکیشان که درد مشترکی با خودم دارد، می گوید برای ضبط صدا مشکل دارم، چرا که پدرم فرهنگیست و هنگام تدریس او و ضبط فیلم های تدریسش به علت کوچکی فضای خانه مان، همه ی ما سه نفر باید سکوت پیشه کنیم تا پدر بتواند کلاسش را اداره کند...
و دیگری و دیگری و آن و این و...
چه کسی قرار است به این مشکلات رسیدگی کند؟
بزرگوارانی که هفت ماه از ورود کرونا به این سرزمین گذشته است و هیچ اقدامی و برنامه ای و فکری برای کلاس های درس نکرده اید؟
به انتظار معجزه ی کدامین عصا نشسته اید؟
آموزش مجازی! همین؟ برای آموزش مجازی، تجهیزات لازم است، برنامه ریزی و مدیرکاردان ضروریست، زیرساخت ها و امکانات و هزاران ابزارکارآمد دیگرلازم است...
صداها، فیلم ها، تصاویر، نرم افزارها، برنامه ها و... هیچکدام ذرّه ای از آنچه را قبلترها مدرسه می نامیدیم و کلاس درس می خواندیم، منعکس نمی کند، از شاگردانم خواسته ام، هریک تصویری از خودشان با من به اشتراک بگذارند تا ذهن خالی ام حداقل هنگام تصورات و خیال پردازیهایش، با صورتهای مبهم برای خودش داستان نبافد و بتواند مجسم کند. لبخندهای نمکین و چشم های شوخ و نگاه های معمولا معصوم و گاهی شیطانشان را!
برایشان صدا ضبط می کنم و از مهر و آغاز و مسیر و هدف می گویم و از شروع متفاوت درس و مدرسه...
و منتظر می مانم تا گوش کنند و عکس العملشان را ببینم، دیدنی که فقط از بار معنایی کلمات و جملات و صداهایی که می فرستند، میسر است و چه سخت است که احساس را از شیشه ی بی احساس ابزارهای مجازی منتقل کنی و بفهمی و درک کنی!
سخت نه، که غیرممکن است، من چگونه از محتوای متن ها و از لحن صداهایشان بفهمم در خانه بر آنان چه می گذرد، آیا غذایی برای خوردن و همراهی برای دلواپسی و دلسوزی دارند؟! چه بر آنان می گذرد در اسارت کرونایی، امکانات و تجهیزات یا بهتر بگویم دخل و درآمد والدینشان چقدر است! و اینقدر هست که در بی تدبیری و بی مسئولیتی حضرات بالادست، کفاف معیشت و آموزش و سایر نیازهای ضروریشان را بدهد؟
آموزشی که قرار بود، رایگان باشد و نیست... حتما می گویید خیلی چیزها قراربود رایگان باشد!
بگذریم، حرف رابه درازا کشاندم تا دخترانم فایل صوتی ارسالی ام را خوب گوش کنند و آنها هم از برنامه ها و مشکلات و نگرانی ها و اهدافشان برایم بنویسند و بگویند...
یکی از برادری می گوید که در 17 سالگی نان آور خانه شان شده و موبایلش تنها وسیله ارتباطی و تنها کلاس درسیست که او و دو خواهردبستانی اش قرار است از این طریق واردکلاسهای مجازی شوند!
یکی از مادرکارمندش می نویسد که صبح ها در خانه نیست و با این اوضاع نابسامان غیرحقیقی، او مجبور است که برادرچموش دوم دبستانی اش را برسر کلاس درس مجازی بنشاند و خود نیز بنشیند سر کلاسی دیگر با موبایلی دیگر و مدیریت کند هم کلاس برادرش و هم کلاس خودش را!
دیگری از تلفن همراه قدیمی و مشکل دار پدر می گوید، هر فایلی که می فرستیم را نمی تواند باز کند، محتواها در گوشی کهنه ی پدر، پشتیبانی نمی شود و او هیچ دسترسی دیگری به موضوعات و مباحث گفته شده ندارد!
یکی از نداشتن حجم کافی برای دریافت محتواها می نویسد و از کیف و جیب خالی تر از تُهی و تهی تر از خالیِ خانواده اش می گوید...
یکیشان که درد مشترکی با خودم دارد، می گوید برای ضبط صدا مشکل دارم، چرا که پدرم فرهنگیست و هنگام تدریس او و ضبط فیلم های تدریسش به علت کوچکی فضای خانه مان، همه ی ما سه نفر باید سکوت پیشه کنیم تا پدر بتواند کلاسش را اداره کند...
و دیگری و دیگری و آن و این و...
چه کسی قرار است به این مشکلات رسیدگی کند؟
بزرگوارانی که هفت ماه از ورود کرونا به این سرزمین گذشته است و هیچ اقدامی و برنامه ای و فکری برای کلاس های درس نکرده اید؟
به انتظار معجزه ی کدامین عصا نشسته اید؟
آموزش مجازی! همین؟ برای آموزش مجازی، تجهیزات لازم است، برنامه ریزی و مدیرکاردان ضروریست، زیرساخت ها و امکانات و هزاران ابزارکارآمد دیگرلازم است...
ناهیدمحمدزاده (معلم فارسی)
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 14 آذر 1399 (19:51)
- گزارش تخلف مطلب