امروز چهارشنبه 07 آذر 1403 http://aghaghia.cloob24.com
0

معنی نام کشورهای جهان 

آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی

 آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما / آفتابی جنوبی (لاتین، یونانی

 آلبانی: سرزمین کوه نشینان) آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی، ژرمنی

 آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود

اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی

ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی، ترکی، فارسی دری

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی

استرالیا: سرزمین جنوبی (لاتین

استونی: راه شرقی (ژرمنی)

اسکاتلند: سرزمین اسکات ها (لاتین) افغانستان: سرزمین قوم افغان (فارسی)

 اکوادور: خط استوا (اسپانیایی

 الجزایر: جزیره ها (عربی)

 السالوادور:رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)

 امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه (عربی) 

0

تعریف جناس

جناس به معنای آوردن کلماتی با تلفظ نزدیک به یکدیگر است.جناس انواع دارد. 

الف) جناس تام : کلمات،  لفظ یکسان و معنای متفاوتی دارند. مانند: شیر، شیر – گور، گور 

بهرام که گور می گرفتی همه عمر              

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت    

گور در مصرع اول به معنی گورخر ، و در مصراع دوم به معنی قبر است.

ب) جناس ناقص یا محرّف: اختلاف در حرکت دو کلمه است. گُل، گِل 

سرشک گوشه گیران  چو دَریابند ، دُر یابند        

رُخِ مهر از سحرخیزان نَگردانند اگر دانند  

ج) جناس زائد: دراین جناس، یکی از کلمات، یک حرف اضافه داشته باشد. مانند: طاعت، اطاعت / عادل، معادل 

*** گاهی ممکن است، حرف اضافه در وسط قرار بگیرد و یا در آخر بیاید. مانند: قامت، قیامت  / روا، روان

د) جناس مرکب: جناسی است که از دو کلمه، یکی ساخت بسیط وساده، و دیگری ساخت مرکب دارد.

مانند: کمند و   کم اند (کم هستند   

ه) جناس مطرّف: درجناس مطرّف،  اختلاف در حرف رَوی است. (حرف رَوی: به آخرین حرف اصلی قافیه، حرف رَوی می گویند.)  مانند: آزاد، آزار   /   باد، بام  /  مقام، مقال 

و) جناس خط: دراین نوع جناس، تفاوت در نقطه ی کلمات است. مانند: درست، درشت  /  سیر، شیر 

ز) جناس لفظ: دراین جناس، کلمات باهم  در تلفظ یکسان هستند ولی املای متفاوتی دارند. مانند: خار، خوار /  قریب، غریب  خاست، خواست     /  فترت (جدایی)، فطرت  /  فِراق، فَراغ   / ارز، ارض، عرض 

ح) جناس اشتقاق : دراین جناس ممکن است کلمات هم ریشه باشند مانند: رسول، رسیل، ارسال، که هرسه از رَسَلَ مشتق شده اند.

*** گاهی ممکن است، دو واژه شبیه هم باشند؛ به طوری که فکر کنیم از یک ریشه باشند؛ که به آن جناس شبه اشتقاق می گویند مانند: کمان، کمین از یک ریشه نیستند ولی ما تصور می کنیم که هم ریشه اند. 

ط) جناس قلب یا مقلوب :  این جناس را کمتر به عنوان جناس مطرح می کنند. اما از توابع جناس است.در این صورت قلب، جا به جا شدن حروف یک کلمه است.  مثل : سُبحان  ، سَحبان ؛ که دراین مثال حروف «ح» و «ب» جابه جا شده اند.  

*** گاهی اوقات، قلب به طور کامل اتفاق می افتد. مانند: راز، زار  که دراین مثال کلمه، کاملا وارونه شده است.

و مثال هایی دیگر: درز، زرد  /   جنگ، گنج   / ریش، شیر       

به جناس های زیر توجه کنید. آیا می توانید نوع آن را تشخیص دهید؟:

1.نوعروسی چو سرو تر بالان

گشت روزی ز چشم بد نالان (سنایی) 

2.خسروی در دشت با یوز و باز

 آن دو روبه را  ز هم افکند باز       (فردوسی)

3.مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی                  

گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست   (حافظ)  

4.گر مار نه ای، دائم از بهر چرایند             

مؤمن زِ تو ناایمن و ترسان زِ تو ترسا   (ناصر خسرو)

5.جنّت رقمی زِ رُتبت اوست                                

تبّت اثری زِ تُربت اوست             (خاقانی)  

6.دوای دردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد        

زِ فکر آنان که در تدبیر درمانند  در مانند    (حافظ)   

7.دربند مُدارا کن و دربند میان را                 

در بند مکن خیره طلب مُلکت دارا    (ناصرخسرو)   

8.فتنه نامی هزار فتنه درو                          

فتنه ی  شاه و شاه  فتنه برو                 (نظامی)  

9. ده روز مهرِگردون، افسانه است و افسون        

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا    (حافظ)

 10.نقطه گه ِ خانه ی رحمت تویی                    

   خانه برِ نقطه ی زحمت تویی           (نظامی) 

11.غلامی شکستش سر و دست و پای                        

   که باری نگفتمیت ایدر مَپای                 

12.سروچمان من چرا میل چمن نمی کند                 

همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند  (حافظ) 

13.الهی گردن گردون شود خُرد                            

 که فرزند جهان را جملگی برد   (باباطاهر) 

14.غم و درد و رنج و محنت همه مستعدّ قتلم    

تو بِبُر سر از تن من، ببَر از میانه  گویی(فصیح الزمان)  

15.گفتم این چیست؟بگو زیر و زِبَر خواهم شد           

 گفت: می باش چنین زیر و زِبَر هیچ مگوی    (مولوی) 

16.پدر باپسر یکدیگر راکنار     گرفتند و کرده غم از دل کنار   

17.روی در رویِ دوست کن بگذار                  

  تا عدو پشت دست می خاید       (گلستان)                     

18.هر که درمان کرد مَر، جان مرا                 

 برد گنج و دُرّ و مرجان مرا      (مثنوی مولوی) 

19.چشم ها و خشم ها و رَشک ها                                      بر سرش ریزد چو آب از مَشک ها 

20.ایا غزالِ سرای و غزل سرای بدیع

بگیر چنگ ، به چنگ اندر و غزل بسرای (رشید وطواط)

21.یادآرید ای مِهان  زین مرغِ زار                                     یک صبوحی در میان ِ مَرغزار  

22.زِ پیوند ماهی چه گیری کنار                              

که سَروَت  بُوَد پیش و مه در کنار   

23.  گفت استاد مبر درس از یاد                        

یاد باد آن چه به من گفت استاد    (ایرج میرزا) 

24. پس مرا منّت از اُستاد بُوَد                      

   که به تعلیم من اُستاد، اِستاد     (ایرج میرزا)

25.ای داد ، کس به داغ دل باغ ، دل نداد      

ای وای، های های عزا در گلو شکست(قیصرامین پور)

26.آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود      

 خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست (قیصرامین پور)

27.«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت        

«آیا»زِ یاد رفت و«چرا» درگلو شکست(قیصرامین پور)              

28.صوفی بیا که آینه صافی است جام را            

تا بنگری صفای مِیِ  لعل فام را          (حافظ)

0

 **  سجع  **

آوردن كلماتی در پایان جمله های نثر كه در وزن یا حرف یا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم یكسان باشد .

نكته 1 : سجع در كلامی دیده می شود كه حداقل دو جمله باشد یا دو قسمت باشد .

نكته 2 : سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای كه دو یا چند جمله را هماهنگ سازد .

نكته 3 : سجع در نثر حكم فافیه در شعر را دارد .

نكته 4 : اگر در پایان جمله ها كلمات تكراری وجود داشته باشد ، سجع پیش از آن می آید .

مثال :      الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است                                     بــی دیــدار تــو درد و داغ اســت

نكته 5 : گاهی در جملات مسجّع ممكن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند .

مثال 1 : منت خدای را عـزووجل كه طاعتـش موجب قـربت است و به شكر اندرش مزید نعمت .

( فعل « است » به قرینه ی لفظی حذف شده است . )

مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض رای اولـوالالباب « است » (حذف لفظی ) كه ذوالفقـار علی در نیـام ( باشد ) و زبان سعدی در كام « باشد » ( حذف معنوی ) .

توضیح : فعل « باشد » در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است .

توجه : به نثر مسجّع ، نثر آهنگین نیز می گویند .                                                

                              «  انواع سجع »

الف سجع متوازن : آن است كه كلمات سجع فقط در وزن اشتراك داشته دارند .

مثال : ملك بی دین باطل است و دین بی ملك ضایع .

توضیح : هر دو كلمه دارای دو هجای بلند می باشند لذا هم وزن اند .

مثال : طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل .

توضیح : دو كلمه ی « عزیز » و « ذلیل » دارای دو هجا ، یكی كوتاه و یكی كشیده هستند . لذا در وزن یكسانند .

ب ) سجع مُطَرّف : آن است كه كلمات سجع فقط در حرف یا حروف پایانیبا هماشتراك دارند .

مثال : محبت را غایت نیست از بهر آنكه محبوب را نهایت نیست .

توضیح : كلمه ی « غایت » دارای دو هجا و كلمه ی « نهایت » دارای سه هجا می باشد پس دو كلمه هم وزن نیستند بلكه فقط در حرف آخر مشترك اند .

ج ) سجع متوازی : به سجعی گفته می شود كه كلمات سجع هم در حرف پایانی و هم در وزن یكسان می باشند .

مثال : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا كشیده .

كلمات مورد نظر دارای سه هجا  و حرف پایانی یكسان می باشند

توجه : از آن جائیكه سجع متوازی ، زیباتر و خوش آهنگ تر است و در متون فارسی كاربرد بیشتری دارد . لذا شناخت این نوع سجع برای دانش آموزان عزیز با اهمّیّت تر می باشد .

نمونه هایی از آثار مسجع : اوّلین بار سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری ( قرن پنجم ) به كار گرفته شد و بعدها سعدی در « گلستان » ، جامی در « بهارستان » ، نصرالله منشی در « كلیله و دمنه » آن را به حد كمال خود رساندند . و در ادامه كسانی چون قائم مقام فراهانی در « منشآت » و قاآنی در كتاب « پریشان » از آنها پیروی كردند .

نكته :

همان گونه كه گفته شد ، سجع اختصاص به نثر دارد اما گاهی در شعر انواع سجع ظاهر می شود

اینك با توجّه به مطالب گفته شده به سؤالات پاسخ دهید :

1 ) در عبارات زیر سجع را بیابید و نوع آن را بنویسید :

الف : اختران رخشان به پرتو روشنی او تابنده  و چرخ گردان به خواست و فرمان او پاینده

ب  : خبری كه دانی دلی بیازارد ، تو خاموش تا دیگری بیارد .

پ : مال از بهر آسایش عمر است ، نه عمر از بهر گرد كردن مال 

ت  : پرده ی ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه ی روزی به خطای منكر نبُرد .

2 ) در كدام گزینه آرایه ی سجع دیده نمی شود ؟

الف : هر نفسی كه فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات.

ب:گره گشای هر بندی وآموزنده ی هر پندی است.

 ج : شما را باغ باید و ما را چون لاله داغ .

د  :  الهی مگذار ما را به كه و مه.

0

  فعل های اسنادی و غیر اسنادی

الف ) فعل های اسنادی (ربطی) به فعل هایی گفته می شود که بوسیله آن چیزی را به چیز دیگر نسبت می دهند.

  ( اسناد یعنی نسبت دادن صفتی یا حالتی به کسی یا چیزی )

      در جمله “آسمان تاریک شد.” تاریک شدن به آسمان نسبت داده شده است. 

فعل های اسنادی محدود ولی پر کاربرد هستند. این فعل ها عبارتند از: است، بود، شد، گشت، گردید و فعل های مشابه آنها مانند: هست، نیست، بود، باشد، باد، شود ، می شود، خواهد شد، شده است و فعلهایی که از این خانواده هستند.

این فعلها در زمانهای مختلف بصورت مثبت یا منفی، امر یا نهی کاربرد دارند.

       چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد.

       بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود.

       گرم شو از مهر و ز کین سرد باش

 

    ب ) فعل های غیر اسنادی (خاص)

     فعل هایی که انجام گرفتن کاری را نشان می دهند. 

    مولوی در قرن هفتم زندگی می کرد و کتاب مثنوی معنوی را سروده است. 

 در جمله های بالا فعل های “زندگی می کرد”و “سروده است” انجام کاری را نشان می دهند.   

نکاتی درباره فعل های اسنادی:

۱) اگر فعل های (است، هست، نیست، بود، باشد )  معنی “وجود داشتن یا قرار داشتن” بدهد اسنادی نیست. مانند:

    کیفم روی میز است.   یعنی کیفم روی میز قرار دارد، بنابراین فعل “است” غیر اسنادی است. 

    او در کلاس نیست.    یعنی او در کلاس وجود ندارد. 

     بود،اما در میان ما نبود       مهربان و ساده و زیبا نبود  (قیصر امین پور)

بود و نبود در مصراع اول غیر اسنادی است چون معنی وجود داشت/نداشت می دهد اما نبود در مصرع دوم اسنادیست چون مهربان نبودن را به کسی نسبت می دهد.

  بهتر از هرچه هست در دنیا    باخدا راز گفتنت امروز

   “هست” به معنی وجود دارد و غیر اسنادی است.

نکته: گاهی فعل اسنادی “هست” کوتاه شده و تنها شناسه از آن باقی می ماند و به مسند اضافه می شود. مانند: 

       من امروز خوبم => خوب هستم

       من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش     نیکم=> نیک هستم

       من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج     نگهبانم=> نگهبان هستم

       خوشحالی=> خوشحال هستی

       شما باهوشید => باهوش هستید

۲ ) اگر فعل های ” گشت و گردید” به معنای “چرخیدن، گردش کردن و جستجو کردن” باشد اسنادی نیستند. 

     بهروز دنبال خودکارش می گشت. (جستجو می کرد )

     زمین به دور خورشید می گردد.  (می چرخد )

  ما هر روز با خانواده در پارک می گردیم.  (گردش می کنیم )

      پشت چارچرخه فرسوده ای نوشته بود: گشتم نبود… تو دیگر نگرد، نیست.  (گشتم و نگرد: جستجو کردن) (نبود و نیست: وجود نداشتن)

۳ ) اگر در جمله ای “شد یا شود” به معنی “رفت” به کار رود غیر اسنادی است. مانند:

 اگر درخانه ای شوی که به نقش گچ کنده کرده باشند، روزگار دراز صفت آن گویی. در اینجا “شوی” به معنی “بروی” است. 

گفت: به خز فروشان شوم تا خزی خرم.  “شوم” یعنی می روم

    زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد  

     از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد        

   در هر دو مصراع “شد” به معنی “رفت” است. 

     این صورت فعل بیشتر در گذشته و متون قدیمی کاربرد داشته است و امروزه جز در بعضی زبان های مناطق شمالی کشور استفاده نمی شود.

۴ ) اگر فعل های اسنادی به همراه فعل دیگری بیایند و به صرف آنها کمک کنند فعل کمکی نامیده می شوند و دیگر اسنادی نیستند. مانند: رفته است، گفته بود، نوشته شد، رفته باشد.  

0

( پرتو امید )

- قالب شعر : غزل

- ردیف: غم مخور

- کلمات قافیه: کنعان – گلستان – سامان – خوشخوان  و ...

- یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مَخور

کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

- معنی بیت : نگران نباش ، زیرا یوسفِ گم شده دوباره به سرزمین و وطن خود برمی گردد و خانه ی غم و اندوه ، روزی به شادی تبدیل می شود.

- آرایه ادبی : تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) 

مراعات النظیر در واژه های (یوسف و کنعان)

اضافه ی تشبیهی ( کلبه ی احزان ) 

تضاد در واژه های ( احزان و گلستان )

کنعان : نام شهری در فلسطین قدیم که وطن یعقوب،پدر یوسف،بود.

احزان : ج حزن ، اندوه ـ ناراحتی 

احزان : جمع مکسّر 

- ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

- معنی بیت :ای دل درد کشیدهی من، مأیوس مباش که حالت بهتر خواهد شد

و آشفتگیهای فکری تو آرام و قرار خواهند یافت.

دل غمدیده: دلِ خود حافظ است که دچار غم و محنت فراوانی است.

دل بد کردن: بد دل شدن، نا امید شدن.

دل بد مکن: بد دل و ناامید مباش.(کنایه)

شوریده: 1. آشفته . 2. عاشق . 3. دیوانه

سامان: در این جا(آرام ، قرار، آراستگی، نظم، رواج و رونق).

نکته املایی:وین= مخفّف:و این

تضاد در «شوریده و سامان».

- دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

- معنی: اگر چرخش روزگار حتی دو روز مطابق آرزوی ما نبود؛گذرِ زمان همیشه

بر یک حالت باقی نخواهد ماند.

دور گردون: گردش روزگار، دور فلک

مراد: میل، آرزو، خواست

آرایه ادبی :واج آرایی حرف «د» و «ر» ـ

جناس اختلافی در حرف اول : گر و بر ـ

جناس افزایشی در حرف آخر : دور و دوران

- هان،مشو نومید چون واقف نه‌ای از سرّ غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

- معنی بیت : هان ای دل، نا امید مباش و غم مخور، زیرا از رموز و اسرارِ عالمِ نهان،

آگاه نیستی؛ بازی های پنهان زیادی در پشت پرده انجام می شود.

هان: بدان و آگاه باش (از اصوات و شبه جمله است).

واقف: بی خبر، بی اطلاع

نه ای: نیستی

سر: رمز، راز.

غیب: عالم ملکوت، عالم بالا.

اندر: حرف اضافه(در).

اندر پرده: پشت پرده.

نکته املایی:نومید مخفّف
 نا امید

واژه های غیب و پنهان با هم مترادف اند.

- ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

- معنی بیت : ای دل من، اگر سیل نابودی پایه های وجود را با خود ببرد؛تا زمانی که

نوح کشتیبان توست، غم به خود راه نده.

فنا: نابودی، نیستی.

بنیاد: اساس، پایه.

هستی: وجود، زندگی

آرایه ادبی : تشخیص ای دل (چون دل مورد خطاب قرار گرفته)

سیل فنا: اضافه ی تشبیهی.(نیستی و نابودی به سیلی که هست و نیست را باخود می برد،تشبیه شده است.)

نوح و کشتی و طوفان و سیل : مراعات نظیر می سازند.

تلمیح به داستان حضرت نوح نیز دارد.

واج آرایی : حرف ت و ن

نکته املایی : ار مخفّف اگر

ز : مخفّف از

- در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

- معنی بیت : اگر به اشتیاق طواف خانه ی خدا در بیابان قدم خواهی زد، از طعنه و

ملامت (سرزنش)درختچه ی خاردار بیابان، اندوهگین مباش.

(اگر ما نیز در زندگی بر اساس علایق خود قدم در مسیری گذاشتیم؛ نباید از سختی ها و درشتی های راه، ناراحت و اندوهگین یا نومید شویم)

کعبه: خانه ی خدا در مکّه.

خواهی زد قدم: قدم خواهی زد.

سرزش: ملامت، طعنه.

مغیلان: درختچه ی خاردار که در بیابان ها می روید.

آرایه ادبی : کعبه و بیابان و خار مغیلان: مراعات نظیر دارند.

تشخیص : سرزنش کردن خارِ مغیلان ـ

جناس اختلافی در حرف اول : در  و  گر ـ


- گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

- معنی بیت : اگرچه استراحت گاه های بین راه بسیار خطرناک هستند و مقصد نیز

بسیار دور است؛ لیکن همه ی راه ها و جاده ها سرانجام به انتها و مقصد می رسند.

بس: بسیار، خیلی زیاد

منزل: محلّ اتراق کاروان، جای فرود آمدن

بعید: دور

نکته املایی : کان: مخفّ،«که آن»

آرایه ادبی : مراعات النظیر ( راه ـ بعید ـ پایان )

واج آرایی حرف ی و ن ـ

تکرار : واژه ی (نیست )


- حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

- معنی بیت : ای حافظ، در تنهایی شب های تاریک و گوشه ی تهیدستی،تا زمانی که

زمزمه ی تو دعا و قرآن باشد، غمی نداشته باش.

 ( حافظا) همانگونه که می دانیم

شبه جمله و منادا محسوب می شود.

تار: تاریک

فقر: تنگدستی، تهیدستی

حافظ: تخلّص خواجه شمس الّدین محمّد شیرازی است.

تخلّص: خلاص، شدن، رهایی.

*تخلّص*: نام ویژه ای است که شاعران با آوردن آن در انتهای شعر خود از تنگنای شعر

رهایی می یابد.

آرایه ادبی : خلوت ، ورد ، دعا و و قرآن: مراعات نظیر

جناس افزایشی : در و درس

جناس افزایشی : تا و تار

0

   جمع مُکسّر : برخی از واژه های عربی به دو صورت مفرد و جمع وارد زبان فارسی شده اند؛ گاهی مفرد این واژه ها را با ( ها / ان ) جمع می بندند و گاهی ،جمع عربی آنها   یعنی  صورت مکسّر را به کار می برند.

 

       وزن های معروف جمع مکسّرعربی که در فارسی کاربرد بیشتری دارند،عبارتند از :

1.اَفعال : جسم ، اَجسام       شریف ، اَشراف                صاحب ، اَصحاب            ضد ، اَضداد          شیء ، اَشیا(ء)                  عدو ، اَعداء                     عضو ، اَعضا (ء)              افق ، آفاق                  حُر ، اَحرار                          میّت ، اَموات                     قول ، اَقوال                  لفظ ، اَلفاظ

 

2.فُعول : درس ، دُروس        شاهد ، شُهود         قرن ، قُرون          علم ، علوم         ظرف ، ظروف      حَرف ، حُروف

 

3.فِعَل : حکمت ، حِکم       فرقه ، فِرَق        ملّت ، مِلل       علّت ، عِلل 

 

4.فُعُل : کتاب :کُتب     مدینه ، مُدُن      طریق ، طرُق      صحیفه ، صُحُف      رسول ، رُسُل 

 

5.فُعَل : صورت ، صُوَر      تُحفه ، تُحَف      غدّه ، غُدَد        شعبه ، شُعَب      قلّه ، قُلَل

 

6.فَعالا (ی همراه با الف مقصوره) : هدیه ، هدایا       بلیه ، بلایا         رعیت ، رُعایا        نَصرانی ، نصاری 

 

7.فَعالِله   : فیلسوف ، فَلاسِفه     فرعون ، فَراعِنه    مَلَک ، ملائِکه     مُلحِد ، مَلاحده    اشعری ، اشاعره 

 

8.فَعائِل : جزیره ، جزایر     علامت ، علایم      معابه ، معایب     مُصیبت ، مَصایب    حاجت ، حوایج

          مَضیقه ، مَضایق      ضمیر ، ضمایر     دلیل ، دلایل       نصیحت ، نصایح     فضیلت ، فضایل

 

9.مَفاعِل : مکتب ، مکاتب      مجلس ، مجالس     منبر ، مَنابر      مجری ،مَجاری       مبدأ ، مَبادی    

 

10.فَعالیل : سلطان ، سلاطین      شیطان ، شَیاطین    قندیل ، قنادیل           ( بسیاری از اسمهای فارسی را هم به این شکل  جمع بسته اند : میدان ، مَیادین  –  فرمان ، فَرامین  –  بُستان ، بَساتین  –  اُستاد ، اَساتید )

11.مَفاعیل : معروف ، مَعاریف     مسکین ، مَساکین        مقدار، مَقادیر         مضمون ، مضامین   اُسطور، اَساطیر                    مجنون ،مَجانین

12.فُعَلا : حَکیم ، حُکَما      شاعر ، شُعَرا       فاضل ، فُضَلا       فقیر ، فُقَرا      ضعیف ، ضُعَفا           نجیب ، نُجَبا   عارف ، عُرَفا       وکیل ، وُکَلا         شریک ، شُرَکا

                

13.فُعّال : حاکم ، حُکّام        جاهل ، جُهّال         عامل ، عُمّال        حاضر ، حُضّار      نایب ، نُوّاب      طالب ، طُلّاب 

 

14.فِعال : رَجُل ، رِجال    نکته ، نِکات     جَبَل ، جِبال      قلعه ، قِلاع       بلد ، بِلاد       عبد ، عِباد    خصلت ، خِصال 

 

15.اَفاعِل : اکبر ، اَکابر     اعظم ، اَعاظم       افضل ، اَفاضل     اجنبی ، اَجانب      مکان ، اَماکن       اَسفل ، اَسافِل 

0

قلب کو چکم رابه چه کسی بدهم:
 اذیت:ازار دادن
واقعا: به درستی حق: شایسته /سزاوار
تمام تمام: کامل
معلو م: آشکار
عقلم می رسید: من درست فکر می کردم
 فورا: سریع و زود
 شلوغ: پرسرو صدا
ولو: پخش و پراکنده
حسابی: کامل /فراوان
رضایت: خشنودی
سعی: تلاش و کو شش
تقصیر: سهل انگاری و کوتاهی
یک عالم: مقدار زیاد/ به اندازه وسعت یک دنیا
سراسر:همه/ تمام
کثیف: آلوده
 عجیب: شگفت انگیز/ شگفت آور
 زور گفتن:ظلم وستم کردن 
 گله:شکایت و دلخوری
مهمان خانه: مسافر خانه
 کلمه های مهم درس ششم علم زندگانی
 
 جرئت:دلیری /شجاعت           
   شاخسار:شاخه های درخت       عجز:ناتوانی               
  توش:مخفف توشه ذخیره/غذای سفر(آذوقه)
نوکار:در این جا بی تجربه/کسی که تازه به کاری مشغول شده باشد.   
  حدیث:سخن داستان (دراین درس نکته وپند)
دمساز:همدم وهمراه/سازگار
هجوم: حمله  ناگهانی /یورش
فتنه:در این درس به معنی بلا و مصیبت
برومند:با ثمر/میوه دار/پربار
گیتی:جهان  
سست:ضعیف
جو کناری: جویبار 
  بامکی: بام کو چک

0

هسته،در گروه اسمی به سه روش زیر شناخته می شود:

الف) اگر گروه اسمی از یک واژه بیشتر باشد،اوّلین واژه ای که نقش نمای کسره می گیرد هسته است. 

باغِ گیلاس پسر همسایه...اولین کلمه که کسره دارد باغ است. پس باغ، هسته است.

پ) از طریق شناسایی وابسته های پیشین و پسین. این مورد مستلزم تسلط کامل دانش آموز در تشخیص وابسته های اسم است.         همان چهار مرد دانا

در این جا، مرد، هسته است.

مثال:«  دبیران مدرسه ی ما فردا در یک جلسه ی عمومی شرکت خواهند کرد.» 

در این جمله گروه اسمی "دبیران مدرسه ی ما "نقش نهاد را دارد واز سه واژه تشکیل شده است که فعلجمله تنها با واژه ی "دبیران"مطابقت دارد. 

- ملاک دیگر برای تشخیص هسته ی گروه اسمی این است که معمولاًاولین واژه ای که در گروه اسمی نقش نمای اضافه (کسره) می گیرد،هسته است.

مثال:"آن دو درخت تنومند همسایه "

درخت در اینجا، هسته است.

- اگردر گروه اسمی هیچ کدام از واژه ها  نقش نمای اضافه ندارند،هسته آخرین واژه است. 

مثال:این چند دانش آموز 

                    هسته = دانش آموز

  که  اگر آن را گسترش دهیم،دانش آموز اولین واژه ای است که نقش نمای اضافه می گیرد. 

"این چند دانش آموز ِ زرنگ"

اگر مفید بود، یا اشکالی دیدید، نظر دهید 

0

هر گروه اسمی از  یک اسم به عنوان هسته درست می شود که می تواند یک یا چند وابسته  در پیش یا پس نیز بگیرد.ساختمان گروه اسمی را می توان این گونه نشان داد:

(وابسته پیشین) +هسته +(وابسته پسین)

 مثال: (این)        کتاب      (خواندنی)

مطلب خیلی مهم:

1.     وابسته های پیشین به یکدیگر اضافه نمی شوند و در بین آن ها و هسته نیز اضافه وجود ندارد: این دو کتاب

2.     اولین کلمه ای که نقش نمای اضافه می گیرد،هسته است: کتاب ِ خواندنی

3.     عناصری که پس از هسته قرار می گیرند، وابسته های پسین هستند که همه به یکدیگر اضافه می شوند:              کتاب ِ خوب ِ من.


هسته ی گروه اسمی،اسم است یا هرچه در حکم اسم باشد. ملاک تشخیص هسته،اضافه است.


هر گروه اسمی از  یک اسم به عنوان هسته درست می شود که می تواند یک یا چند وابسته  در پیش یا پس نیز بگیرد.ساختمان گروه اسمی را می توان این گونه نشان داد:

(وابسته پیشین) +هسته +(وابسته پسین)

 مثال: (این)        کتاب      (خواندنی)

پرانتز علامت اختیاری بودن است و عنصر بیرون پرانتز اجباری است؛ به عبارت دیگر اسم وابسته هم نگیرد باز هم گروه اسمی است چون بالقوه می توان برای اسم، وابسته  یا وابسته های متعدد آورد.

هسته ی گروه اسمی، اسم است یا هرچه در حکم اسم باشد. ملاک تشخیص هسته،اضافه است که به طریق زیر عمل می کند:

1.     وابسته های پیشین به یکدیگر اضافه نمی شوند و در بین آن ها و هسته نیز اضافه وجود ندارد: این دو کتاب

2.     اولین کلمه ای که نقش نمای اضافه می گیرد،هسته است: کتاب ِ خواندنی

3.     عناصری که پس از هسته قرار می گیرند، وابسته های پسین هستند که همه به یکدیگر اضافه می شوند:

کتاب ِ خوب ِ من

در دو مورد زیر وابسته ی پسین، کسره نمی گیرد:

الف) نشانه ی نکره: انسانی شریف

ب)وقتی که وابسته پسین جمله ی تأویل پذیر باشد:      انسانی که شریف است.

حداکثرسه وابسته ی پیشین می تواندپیش ازهسته قرار گیرد.

 وابسته های پیشین:

1)صفت اشاره: هرگاه واژه های «این»و «آن»و مشتقات آنها همراه با اسم و جانشینان اسم ذکر شوند «صفت اشاره» اند. اما اگر بی همراهی اسم و جانشینان آن ذکر شوند «ضمیر اشاره» هستند

 مثال:      این     دوست   از       آن      دوست    بهتر  است

این         از            آن          بهتراست

صفات اشاره عبارت اند از:  این، آن، همین،همان،چنین،چنان،این چنین،آن چنان این گونه آن گونه این سان آن سان این طور آن طور  این همه آن همه این قدر آن قدر همین قدر همان قدر این اندازه آن اندازه همین اندازه همان اندازه

 2)صفت پرسشی: هرگاه واژه های «  کدام،کدامین، چه،چگونه،چطور، چه جور،چه سان، چه قدر، چه اندازه،چه مقدار،چند، چندم،چندمین،هیچ و....»همراه با اسم یا جانشینان اسم بیایند «صفت پرسشی»نامیده می شوند. اما اگر با اسم یا جانشینان آن همراه نباشد «ضمیر پرسشی» هستند.

 مثال:  کدام  کتاب  را دوست داری؟    کدام را دوست داری؟

3)  صفت  مبهم: هرگاه نشانه های مبهم «هر،همه،هیچ،فلان، چندین، خیلی، کمی، بسیاری، اندکی،قدری، برخی، بعضی،پاره ای، چندان،...» همراه اسم یا جانشینان اسم ذکر شوند، «صفت مبهم» اندو اگر بدون همراهی اسم و جانشینان اسم ذکر گردند «اسم مبهم» اند.

 مثال:            آن همه مردم    آمدند.

                       همه     آمدند.

نکته:هرگاه «چند، چندین، هیچ» مفهوم پرسشی داشته باشند دیگر نشانه مبهم نیستند.

      مثال:           هیچ            عاقلی     را      می شناسی؟

   4) صفت تعجبی: هرگاه واژه های «چه،،عجب،چقدر» همراه اسم یا جانشینان اسم باشند«صفت تعجبی» هستند و اگر به تنهایی ذکر گردند «ضمیر تعجبی» اند.

 مثال:     چه کار خوبی کردی!

                  چه کردی! 

 5) صفت شمارشی: الف)صفت شمارشی اصلی: هر گاه اعداد یک تا بی نهایت با اسم یا جانشینان اسم همراه گردند، «صفت شمارشی» اصلی اند و اگر به تنهایی ذکر شوند «ضمیر شمارشی»اند 

 مثال  :     یک           روز       پیشت می آیم  

ب) صفت شمارشی ترتیبی: صفتی است که با لفظ «-مین» یا «-م» همراه است. صفتی که با «_مین» همراه می شود  وابسته پیشین و صفتی که با «-م» همراه می شود وابسته پسین است.

 مثال:            چهارمین       ماه      از آشنایی    ما    فرا رسید

                      ماه چهارم    فرا رسید

  6) صفت عالی: همه ی صفت هایی که وند «ترین»را به دنبال دارند «صفت عالی» هستند

 مثال:   دیدن   تو   بزرگ ترین (صفت عالی)آرزوی من است

7) شاخص: عناوین و القابی را می گویند که پیش از اسم می  آیند. شاخص ها بی هیچ فاصله ای در کنار هسته قرار می گیرندو خود اسم یا صفت هستند و می توانند در جای دیگری هسته گروه اسمی باشند.

مشهور ترین شاخص ها عبارتند از: آقا، خانم،استاد، حاجی خواهر، برادر، عمو،عمه، خاله، تیمسار، سرلشکر، کدخدا، مهندس، دکتر، امام و......

مشهور ترین شاخص ها عبارتند از: آقا، خانم،استاد، حاجی خواهر، برادر، عمو،عمه، خاله، تیمسار، سرلشکر، کدخدا، مهندس، دکتر، امام و......

مثال: مشهدی خانم سمیرا از مشهد برایمان سوغاتی می آورد.

حاج خانم از مکه برایمانسوغاتی آورد.                                       

وابسته های پسین

1) «ی» نشانه ی نکره:     کتابی خریدم

2) نشانه های جمع:   دوستان ،  کتابها

3)صفت شمارشی ترتیبی(همراه با پسوند -م):  کتاب چهارم   

4)صفت تفضیلی: دوست بهتر    

5)مضاف الیه: کتاب درس ،  دفتر ریاضی

6)صفت بیانی:  کتاب سودمند، دفتر بزرگ

 صفت بیانی دارای انواعی است که به اختصار به آنها اشاره می کنیم:

                          - بن مضارع + نده: خورنده، بیننده،....

  الف: فاعلی         - بن مضارع + «ا»: بینا، شنوا، دانا،....

                          - بن مضارع +«ان»: خندان، دوان،....

ب: مفعولی           بن ماضی+ه: خورده، شکسته،...

 ج:  لیاقت    مصدر + ی: خوردنی، دیدنی،....

 د:  نسبی   اسم + ی«نسبت»:زمینی، آسمانی، خاکی، قائم شهری،بروجردی،

قواعد هم نشینی وابسته های پسین:

1.     نشانه ی جمع نزدیک ترین وابسته ی پسین به هسته است.مثال:کلاس های پنجم دبستان تعطیل شدند.

2.     نشانه ی جمع بر یای نکره تقدم دارد.کتاب هایی که تازه چاپ شده اند...

3.     وقتی نشانه جمع و یای نکره و صفت بیانی با هم بیایند مضاف الیه نمی تواند بیاید.می گوییم:دانشجویانی کوشا آمدند. اما نمی گوییم: دانشجویانی کوشا دانشگاه تهران آمدند.

4.     اگر یای نکره و صفت بیانی با هم بیایند،یای نکره را می توان پیش یا پس از صفت بیانی آورد. مثال: خوابی ترسناک دیدم. یا: خواب ترسناکی دیدم

5.     یای نکره بعد از صفت شمارشی با ُ م می آید. مثال:قرن هفتمی که در باره آن سخن می گوییم.

6.     هم نشینی صفت بیانی و صفت شمارشی با ُ م امروز کم کاربرد است.مثال: در چوبی سوم

 

اگه مفید بود، نظر، یادتون نره??

0

تمرین:

متن زیر را با دقت بخوانید و هسته، وابسته ی پیشین و وابسته ی پسین را پیدا کنید:

پیش از آن که صدای کودک گرسنه به گوش برسد، مادر سراسیمه خود را به اتاق رسانده و کودک معصومش را در آغوش گرفت؛ نگاه این مادر مهربان به چهره ی تابناک کودک دوخته شد و این قشنگ ترین لحظه ای است که انسان می تواند آن را درک کند و به راستی می توان از خود پرسید: عجب محبتی است محبت مادر، محبتی که در دستگاه عظیم آفرینش مثل و مانند ندارد و هم چون گلی خوشبو روح و روان آدمی را عطرآگین می کند.

صدای کودک گرسنه: ( کودک  گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته)                    صدا گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته  پیشین/ گرسنه گروه اسمی، وابسته های اسم1وابسته ی پسین)

کودک معصومش: (کودکگروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / معصوم گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین / ش گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین)

نگاه این مادر مهربان: (مادر گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / نگاه گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین / این گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین / مهربان گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین)

چهره ی تابناک کودک: (چهرهگروه اسمی، وابسته های اسم1  هسته /تابناکگروه اسمی، وابسته های اسم1  وابسته ی پسین / کودکگروه اسمی، وابسته های اسم1  وابسته ی پسین)

قشنگ ترین لحظه: (لحظه  هسته / قشنگ ترینگروه اسمی، وابسته های اسم1  وابسته ی پیشین)

عجب محبتی: (محبت گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / عجبگروه اسمی، وابسته های اسم1  وابسته ی پیشین)

محبت مادر: (مادر گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / محبت گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین)

دستگاه عظیم آفرینش:(آفرینش گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / دستگاهگروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین / عظیم گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین)

گلی خوشبو:(گلگروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / ی گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین / خوشبوگروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین)

روان آدمی: (آدم گروه اسمی، وابسته های اسم1 هسته / روان گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پیشین / ی گروه اسمی، وابسته های اسم1 وابسته ی پسین)